English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
English Persian
family of computers خانواده کامپیوترها
Other Matches
computers اکامپیوتر
computers ماشین الکترونیکی
computers ماشین متفکر
computers کامپیوتر
computers حسابگر الکترونی
computers رایانه
computers ماشین حساب کامپیوتر
computers شمارنده
computers ماشین حساب
third generation computers کامپیوترهای نسل سوم
tandem computers کامپیوترهای پشت سرهم
superconducting computers کامپیوترهای مافوق هادی
second generation computers کامپیوترهای نسل دوم
micro-computers خرد کامپیوتر
micro-computers ریزرایانه
Acorn Computers توسعه دهندگان میکروبی BBC و کامپیوتر Archimedes
micro-computers ریزکامپیوتر
home computers کامپیوتر خانگی
fifth generation computers مرحله بعدی طراحی سیستم کامپیوتری که با استفاده از مدارهای سریع VLSI و زبانهای برنامه سازی قدرتمند برای ایجاد امکان محدوده افراد
personal computers کامپیوتر شخصی
fifth generation computers کامپیوترهای نسل پنجم
first generation computers کامپیوترهای نسل اول
host computers کامپیوتر میزبان
host computers کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computers کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computers کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
fourth generation computers زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
association for computers and humanities یک سازمان بین المللی که مشوق تحقیقات در زبان مطالعات ادبی تاریخی انسان شناسی و علوم اجتماعی به کمک کامپیوتر واستفاده از ان در افرینش ومطالعه هنر و موسیقی ورقص میباشد
family name نام خانوادگی
family اهل
in a family way ازادانه
family خانوار
family خاندان
family فامیلی
family خانواده
family name نام فامیلی
family name اسم خانوادگی
in a family way بی رودربایستی
family عیال
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family تیره
in a family way <idiom> حامله بودن
in the family way ابستن
family زوجه
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to maintain one's family نگهداری کردن
to maintain one's family خانواده خود را
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
of a noble family نجیب
patronymic family خانواده پدرنامی
matronymic family خانواده مادرنامی
of a noble family اصیل
occupational family گروه شغلی
member of a family عضو خانواده
family man مرد عیالوار
family man زن و بچهدار
family man مرد خانوادهدار
violin family انواعویلونها
woodwind family خانوادهسازهایبادی
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves دسته توابع [ریاضی]
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
family tent چادرخانوادگی
brass family خانوادهسازهایبادی
family man عیالمند
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family man زن و بچه دوست
family men مرد عیالوار
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
family men عیالمند
family men دارای نانخور
family men مرد خانواده - دوست
family men زن و بچه دوست
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family doctors پزشک خانواده
family planning برنامه ریزی خانواده
family planning تنظیم خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
extended family خانواده گسترده
family names نام خانوادگی
family names نام فامیلی
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
family doctor پزشک خانواده
nuclear family خانواده هستهای
family names اسم خانوادگی
family allowance مدد معاش
family allowance معاش اولاد حق اولاد
family farm مزرعه خانوادگی
family industry صنعت خانوادگی
family law حقوق خانواده
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
family of the prophet اهل بیت پیامبر
gas family خانواده گاز
font family خانواده فونت
family size تعداد افراد خانواده
family therapy خانواده درمانی
family expenditure هزینه خانوار
family expenditure هزینه خانواده
handicapped with a family گرفتارخانواده
family allowances مقرری خانوادگی
family allowances کمک دولت به خانوارها
handicapped with a family پابست عیال
family asset دارائی خانوادگی
family structure ساخت خانواده
family background پیشینه خانوادگی
family budget بودجه خانواده
family check کیش همگانی
family budget بودجه خانوار
motorola 000 family خانواده موتورولا
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
extended family system نظام فامیلی گسترده
descendanbts of the family or tribe بنی
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com