English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (7 milliseconds)
English Persian
family of curves دسته توابع [ریاضی]
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
Other Matches
curves خمیدن
curves کم کم منحرف شدن
curves خم
curves خط منحنی
curves چیز کج
curves خط خمیده
curves انحناء
curves پیچ
curves منحنی خم
curves خط منحنی منحنی مسیر
curves منحنی نمودار بالیستیکی
curves منحنی
planck curves منحنیهای پلانک
indifference curves منحنیهای بی تفاوتی
overlapping curves منحنیهای همپوش
characteristic curves منحنیهای مشخصه
decay curves منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
survivor curves منحنی عمر اقلام انبارشده
survivor curves منحنی باززیستی اقلام پس ازاتمام عمر قانونی یا مدت معین
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
black body curves منحنیهای جسم سیاه
overlap of distillat curves رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
family خانوار
family خاندان
family فامیلی
family عیال
family خانواده
in the family way ابستن
in a family way ازادانه
family اهل
family name اسم خانوادگی
family تیره
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family زوجه
family name نام خانوادگی
in a family way <idiom> حامله بودن
in a family way بی رودربایستی
family name نام فامیلی
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
to maintain one's family خانواده خود را
patronymic family خانواده پدرنامی
of a noble family نجیب
of a noble family اصیل
occupational family گروه شغلی
member of a family عضو خانواده
matronymic family خانواده مادرنامی
computer family خانواده کامپیوتر
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
to maintain one's family نگهداری کردن
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man مرد عیالوار
family men زن و بچه دوست
brass family خانوادهسازهایبادی
family tent چادرخانوادگی
violin family انواعویلونها
woodwind family خانوادهسازهایبادی
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family man زن و بچهدار
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family men دارای نانخور
family men عیالمند
family man مرد خانوادهدار
family man عیالمند
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family man زن و بچه دوست
family men مرد خانواده - دوست
family men مرد عیالوار
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family doctors پزشک خانواده
family planning برنامه ریزی خانواده
family planning تنظیم خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
extended family خانواده گسترده
family names نام خانوادگی
family names نام فامیلی
family doctor پزشک خانواده
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
nuclear family خانواده هستهای
family names اسم خانوادگی
family allowance مدد معاش
family allowance معاش اولاد حق اولاد
family allowances مقرری خانوادگی
family law حقوق خانواده
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
family of computers خانواده کامپیوترها
family of the prophet اهل بیت پیامبر
gas family خانواده گاز
font family خانواده فونت
family therapy خانواده درمانی
family expenditure هزینه خانوار
family structure ساخت خانواده
family industry صنعت خانوادگی
family farm مزرعه خانوادگی
family size تعداد افراد خانواده
family allowances کمک دولت به خانوارها
handicapped with a family گرفتارخانواده
handicapped with a family پابست عیال
family background پیشینه خانوادگی
family budget بودجه خانواده
family budget بودجه خانوار
family check کیش همگانی
family expenditure هزینه خانواده
family asset دارائی خانوادگی
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
extended family system نظام فامیلی گسترده
descendanbts of the family or tribe بنی
motorola 000 family خانواده موتورولا
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com