Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English
Persian
family trees
شجره
family trees
نسب نامه
family trees
شجره نامه
Other Matches
Christmas trees
جعبه کنترل حاوی چراغهای رنگی
can't see the forest for the trees
<idiom>
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
The trees are in bloom .
درختها گه کردند
evergreen trees
درختان همیشه سبز
it was skirted by trees
درخت هایی در کنار ان بود
gum trees
درخت صمغ
thick with trees
پر از درخت
Money doesnt grow on trees.
پول که علف خرس نیست
The trees give a pleasant shade .
درختان سایه قشنگه می اندازد
These trees deprive the house of light .
این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
in the family way
ابستن
family name
نام خانوادگی
in a family way
<idiom>
حامله بودن
family name
اسم خانوادگی
family name
نام فامیلی
in a family way
بی رودربایستی
in a family way
ازادانه
family
تیره
family
اهل
family
عیال
family
خانواده
family
خانوار
family
فامیلی
family
زوجه
family
خاندان
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family man
مرد خانوادهدار
family man
زن و بچهدار
family man
عیالمند
family man
مرد عیالوار
to provide for one's family
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to maintain one's family
نگهداری کردن
to maintain one's family
خانواده خود را
member of a family
عضو خانواده
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
patronymic family
خانواده پدرنامی
of a noble family
نجیب
matronymic family
خانواده مادرنامی
of a noble family
اصیل
occupational family
گروه شغلی
family man
دارای نانخور
family man
مرد خانواده - دوست
family man
زن و بچه دوست
one-parent family
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
He did it for the sake of his family .
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family.
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves
دسته توابع
[ریاضی]
family of curves
دسته منحنی ها
[ریاضی]
woodwind family
خانوادهسازهایبادی
violin family
انواعویلونها
family tent
چادرخانوادگی
family men
مرد عیالوار
family men
زن و بچهدار
family men
مرد خانوادهدار
family men
عیالمند
family men
دارای نانخور
family men
مرد خانواده - دوست
family men
زن و بچه دوست
brass family
خانوادهسازهایبادی
family doctors
پزشک خانواده
circuit family
خانواده مداری
computer family
خانواده کامپیوتر
conjugal family
خانواده زن و شوهری
consanguine family
خانواده هم خون
extended family
خانواده گسترده
family allowance
مدد معاش
family allowance
معاش اولاد حق اولاد
chip family
چند تراشه مربوط به هم
family planning
تنظیم خانواده
family planning
برنامه ریزی خانواده
family doctor
پزشک خانواده
family tree
شجره
family tree
نسب نامه
family tree
شجره نامه
nuclear family
خانواده هستهای
family names
اسم خانوادگی
family names
نام فامیلی
family names
نام خانوادگی
family allowances
مقرری خانوادگی
family allowances
کمک دولت به خانوارها
family asset
دارائی خانوادگی
family of computers
خانواده کامپیوترها
family of the prophet
اهل بیت پیامبر
family size
تعداد افراد خانواده
family structure
ساخت خانواده
family therapy
خانواده درمانی
font family
خانواده فونت
gas family
خانواده گاز
handicapped with a family
پابست عیال
handicapped with a family
گرفتارخانواده
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
family neurosis
روان رنجوری خانوادگی
family law
حقوق خانواده
family budget
بودجه خانواده
family farm
مزرعه خانوادگی
family industry
صنعت خانوادگی
family expenditure
هزینه خانوار
family check
کیش همگانی
family expenditure
هزینه خانواده
family budget
بودجه خانوار
family background
پیشینه خانوادگی
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
motorola 000 family
خانواده موتورولا
Family prayer rug
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
He cant be tied down to family life.
پای بند زندگی خانوادگی نیست
descendanbts of the family or tribe
بنی
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
A curse has been laid on the family .
خانواده لعنت شده یی است
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
extended family system
نظام فامیلی گسترده
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com