English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English Persian
fast pill ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
Other Matches
pill حب ساختن
pill قرص [داروسازی]
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill] قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
pill تل [گلوه های کوچک ایجاد شده در سطح پارچه و فرش]
pill دانه
pill حب دارو
pill حب
pep pill قرص محرک
to sugar the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to swallow the pill تن بکاردشواری دادن بخواری تن دردادن
to gild the pill چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
pep pill داروی انگیزان
pep pill قوتی
sleeping pill قرص خواب
slow pill ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
pill box حب دان
pill box خانه کوچک اشیان مسلسل
pill box قوطی گردونه کوچک
pill box قوتی حب
pep pill قرص نیرو بخش
to swallow a bitter pill تن بکاردشواری دردادن بخواری تن در دادن
pill pool billiard بیلیارد کیسه دار با تعیین شماره گوی برای هر بازیگربا ژتون یا گویهای کوچک مخصوص
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to keep a fast روزه داشتن
fast فورا
fast روزه گرفتن
fast روزه
fast سفت
fast پایدار باوفا
fast رنگ نرو
fast جلد وچابک
fast سریع السیر
fast تندرو
fast تند
fast by نزدیک
to fast off باگره محکم کردن
fast سطح لغزنده یا سفت
fast محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast کیلو baud میدهد
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
to stand fast ثابت بودن
fast buck <idiom> پول درآوردن ساده وآسان است
He is fast asleep. خواب خواب است
fast-forward جلو زدن فیلم
to stand fast محکم ایستادن
to sleep fast رفتن
to sleep fast خواب خوش
to observe a fast روزه داشتن
to observe a fast روزه گرفتن
to take fast hold of سفت
to take fast hold of گرفتن
It was raining fast. باران تندی می آمد
fast talker <idiom> گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
colour fast دارایرنگثابت
fast forward جلوبر
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
fast food تند خوراک تندکار
water fast پارچه شورنرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast رنگ نرو
to walk fast تندراه رفتن
to make fast محکم کردن
hard and fast سخت ومحکم
fast break حمله سریع به دروازه
fast break ضدحمله
fast cruise ازمایش حرکت سریع ناو
fast day روز روزه
hard and fast غیر قابل تغییروانحراف
fast neutron نوترون سریع
fast cruise ازمایش سریع ناو در بندر
fast shuttle نقل و انتقال سریع
fast bowler توپ انداز پرتاب سریع
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
hard and fast لازم الاجراء
hard and fast ثابت
fast handed خشک دست
fast handed خسیس
acid fast مقاوم در برابر رنگ بری اسید
acid fast دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
fast access با دستیابی سریع
fast and loose نااستوار
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
to hold fast محکم
to hold fast نگاهداشتن
to lay fast نگاه داشتن
stand fast متوقف شدن
to live fast خوش گذرانی کردن
to live fast ولخرجی کردن
make fast مهار
to break ones fast خوردن
to make fast بستن
to break ones fast روزه
to break ones fast ناشتایی خوردن
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
to break ones fast افطارکردن
to break one's fast افطار کردن
stern fast طناب پاشنه قایق
fast bindŠfast find جای محکم بگذارتازودپیداکنی
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
fast heart beat تندتپشی [پزشکی]
fast heart beat تاکی کاردی [پزشکی]
hard and fast rule <idiom> نتیجه ماندگار
the car goes nice and fast اتوموبیل بد نمیرود
Making fast progress. سریع ترقی کردن
fast moving stock موجودی که به سرعت کاهش می یابد
My watch is fast (gaining). ساعتم جلو می افتد
The clock is fast (gaining). ساعت دیواری تند کار می کند
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
Rumors circulate fast. شایعات سریع در همه جا می پیچد
fast breeder reactor رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
lay fast by the heels تعقیب کردن
fast-forward button دکمهجلوبر
fast forward key کلیدجلوبرندهسریع
heat fast paint رنگ مقاوم گرما
hard and fast rule قانون خشک و سخت
fast moving stock کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast moving depression کمفشاری سریع
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
fast moving depression کمفشاری تند
fast data entry control کنترلدخولاطاعاتسریع
Bad news travels fast . <proverb> خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
pleasant hours fly fast. <proverb> عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Pleasant hours fly fast. <proverb> لحظات خوش زود می گذرد.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com