English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (7 milliseconds)
English Persian
fault finder عیب یاب
Other Matches
finder یابنده
finder واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
ht finder ارتفاعیاب
finder عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
finder پیدا کننده
finder یابنده فایندر
finder switch شماره یاب
direction finder دستگاه جهت یاب
depth finder ژرفایاب
direction finder جهت یاب
direction finder جهت یاب رادیویی
direction finder سمت یاب
direction finder جهت یاب خودکار
direction finder جهتیاب
direction finder راستایاب
line finder خط یاب
range finder هدفیاب
range finder مسافت یاب
star finder ستاره یاب
range finder مسافت سنج دریایی
location finder دستگاه محل یاب
view finder ویزر
wire finder سیم یاب
sonic depth finder ژرفایاب صوتی
coincidence range finder مسافت یاب دوشاخهای مسافت یاب انطباقی
Defined depth finder تعریف عمق یاب
automatic direction finder جهت یاب اتوماتیک
impedance unbalance finder دستگاه یابنده امپدانس نامتعادل
in fault مقصر
It's your own fault. تقصیر خودت است.
to a fault <idiom> (به حدافراط) از شور به درشده
at fault <idiom> مقصر
it is his fault تقصیر اوست
it was my fault تقصیرمن بود
to a fault بحدافراط
to a fault بی نهایت
fault خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault کاستی
fault گسل
fault تقصیر اشتباه
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault گیر
fault عیب
fault تقصیر
fault گناه
fault عیب نقص
fault خطا
fault اشتباه
fault شکست زمین
fault چینه
fault گسله
fault تقصیرکردن
fault مقصر دانستن
fault خرابی
fault نقص
fault خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault فرآیندی که خطا در آن قرار دارد
fault یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
at fault بی تکلیف
at fault پریشان
at fault گیج
machine fault عیب ماشین
machine fault نقص ماشین
normal fault گسل طبیعی
page fault نقص صفحه
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
permanent fault عیب دائمی
page fault خرابی صفحه
sporadic fault عیب گاه بگاه
sporadic fault خطایی که تصادفاگ رخ دهد
To find fault. بهانه گرفتن
transform fault تبدیلگسل
To find fault with something ( someone ) . از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
fault voltage ولتاژ خطا
commit a fault تقصیر کردن
fault tolerance قدرت تحمل نقص
to smooth over a fault عیب یا تقصیری را پوشاندن
to find fault with گله کردن از
find fault with <idiom> ایراد گرفتن
to find fault with عیب جستن
theory of fault تئوری تقصیر
the fault lies with him تقصیر با اوست
transverse fault گسل عرضی
to find fault with از ملامت کردن
charge with a fault تخط ئه کردن
fault datagnosis تشخیص عیب
fault detection عیب یابی
fault detector اشکارساز خطا
fault water ابشکاف
fault description توضیح مشکل
fault voltage ولتاژ عیب
fault diagnosis عیب یابی
fault tolerance تولرانس عیب
fault tolerance تحمل نقص
fault description توضیح عیب
fault description توضیح نقص
fault localization تعیین محل خطا
fault free بی نقص
fault free بی عیب
fault finding عیب یابی
fault diagnosis تشخیص نقص فنی
fault datagnosis عیب شناسی
fault description توضیح خرابی
fault description توضیح اشکال
earth fault اتصال به زمین تصادفی
fault analysis تحلیل عیب
insulation fault نقص عایق بندی
fault current جریان خطا
insulation fault نقص عایق کاری
insulation fault خرابی نارسانا
fault analysis عیب کاوی
fault current جریان عیب
foot fault خطای پا
foot fault خطای پا درسرویس
fortuitcus fault نقص اتفاقی
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
There is a fault in the electrical wires . سیمهای برق عیب کرده است
foot fault judge کمک داور
line to earth fault اتصال کوتاه زمین
double earth fault اتصال زمین دوبل
fault electrode current جریان نابهنجار الکترد
double earth fault اتصال زمین دوفازه
fault localization apparatus دستگاه تعیین کننده محل خطا
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
two phase to earth fault اتصال زمین دو فاز
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
earth fault circuit breaker مدارزمینیشکننده
There is no fault in young men having desires. <proverb> آرزو به جوانان عیب نیست .
fault current protective switch کلید محافظ جریان خطا
fault voltage circuit breaker کلید قطع کننده ولتاژ عیب
peak cathode fault current جریان نابهنجار کاتدی
fault tension protective switch کلید محافظ ولتاژ عیب
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.] تقصیر [سر] او [زن] است.
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com