Dictiornary-Farsi | fault finding | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 145 (7 milliseconds)

English	Persian
fault finding	عیب یابی


Other Matches

finding	حکم
finding	مکشوفات
finding	یافته
finding	یابش
finding	اکتشاف
finding	کشف
finding	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
finding	افزار
fact-finding	ماموریتکشفحقیقت
range finding	تخمین مسافت کردن
range finding	مسافت یابی
fitcall finding	پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
direction finding	جهت یابی کردن
position finding	موقعیت یابی
direction finding	جهت یابی
direction finding	سمت یابی کردن
cost finding	ارزش یابی
direction finding station	پست جهت یابی
fact finding body	کمیسیون تحقیق
fact finding body	هیات تحقیق
direction finding aerial	انتن جهت یابی
radio direction finding	جهت یابی بی سیم
radio position finding	روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
radio direction finding	پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
three dimensional direction finding	جهت یابی فضایی
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
high frequency radio direction finding	جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
at fault	گیج
at fault	پریشان
at fault	بی تکلیف
it is his fault	تقصیر اوست
in fault	مقصر
it was my fault	تقصیرمن بود
to a fault	بی نهایت
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
to a fault <idiom>	(به حدافراط) از شور به درشده
at fault <idiom>	مقصر
to a fault	بحدافراط
fault	موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault	یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault	گسله
fault	تقصیر اشتباه
fault	خرابی
fault	گیر
fault	تقصیر
fault	عیب
fault	گناه
fault	عیب نقص
fault	خطا
fault	گسل
fault	اشتباه
fault	نقص
fault	تقصیرکردن
fault	مقصر دانستن
fault	شکست زمین
fault	چینه
fault	توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault	خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault	فرآیندی که خطا در آن قرار دارد
fault	تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault	سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault	برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault	کاستی
fault	خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault	مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
machine fault	عیب ماشین
normal fault	گسل طبیعی
permanent fault	عیب دائمی
page fault	خرابی صفحه
machine fault	نقص ماشین
page fault	نقص صفحه
to find fault with	از ملامت کردن
sporadic fault	عیب گاه بگاه
fault description	توضیح عیب
fault description	توضیح اشکال
fault description	توضیح مشکل
fault description	توضیح نقص
To find fault with something ( someone ) .	از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
To find fault.	بهانه گرفتن
transform fault	تبدیلگسل
transverse fault	گسل عرضی
to smooth over a fault	عیب یا تقصیری را پوشاندن
to find fault with	گله کردن از
to find fault with	عیب جستن
find fault with <idiom>	ایراد گرفتن
theory of fault	تئوری تقصیر
the fault lies with him	تقصیر با اوست
sporadic fault	خطایی که تصادفاگ رخ دهد
fault description	توضیح خرابی
fault water	ابشکاف
fault tolerance	قدرت تحمل نقص
fault tolerance	تحمل نقص
fault analysis	عیب کاوی
fault localization	تعیین محل خطا
fault free	بی نقص
fault free	بی عیب
fault finder	عیب یاب
fault current	جریان خطا
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
fault current	جریان عیب
fault datagnosis	عیب شناسی
fault datagnosis	تشخیص عیب
fault diagnosis	عیب یابی
fault detector	اشکارساز خطا
fault detection	عیب یابی
fault tolerance	تولرانس عیب
fault voltage	ولتاژ خطا
fault voltage	ولتاژ عیب
charge with a fault	تخط ئه کردن
cold fault	نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
commit a fault	تقصیر کردن
earth fault	اتصال به زمین تصادفی
insulation fault	نقص عایق بندی
insulation fault	نقص عایق کاری
insulation fault	خرابی نارسانا
fortuitcus fault	نقص اتفاقی
foot fault	خطای پا درسرویس
fault analysis	تحلیل عیب
foot fault	خطای پا
to always look for things to find fault with	همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
double earth fault	اتصال زمین دوبل
I have no fault to find with his work .	از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
There is a fault in the electrical wires .	سیمهای برق عیب کرده است
There is no fault to find with my work.	بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
foot fault judge	کمک داور
line to earth fault	اتصال کوتاه زمین
double earth fault	اتصال زمین دوفازه
two phase to earth fault	اتصال زمین دو فاز
fault electrode current	جریان نابهنجار الکترد
fault localization apparatus	دستگاه تعیین کننده محل خطا
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.	زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
fault tension protective switch	کلید محافظ ولتاژ عیب
fault voltage circuit breaker	کلید قطع کننده ولتاژ عیب
There is no fault in young men having desires. <proverb>	آرزو به جوانان عیب نیست .
earth fault circuit breaker	مدارزمینیشکننده
peak cathode fault current	جریان نابهنجار کاتدی
fault current protective switch	کلید محافظ جریان خطا
on line fault tolerant system	سیستم تحمل خرابی درون خطی
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز