English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English Persian
feed reel حلقه خوراننده
Other Matches
reel-to-reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
reel یله رفتن
reel گیج خوردن
reel متوالی پشت سر هم
reel مسلسل
reel قرقره فیلم حلقه فیلم
reel ماسوره
reel نخ پیچیده بدورقرقره
reel قرقره
reel تلو تلوخوردن
reel قرقره سیم کشی
reel قرقره سیم
reel-to-reel ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
reel to reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
reel to reel ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reel دستگاه چرخنده خالی که نوار را که از طرف پر می چرخد ذخیره میکند
reel غرغره
reel قرقره ماهیگیری
take up reel چرخشی که نوار مغناطیسی روی آن جمع شده باشد
reel of از پیله به نخ پیچ پیچیدن
reel حلقه
off the reel پی در پی
reel چرخیدن
reel طبلک
multiplying reel قرقره ماهیگیری که با یک حرکت دست چندبار می چرخد
fly reel قرقره ساده ماهیگیری
To stagger . To reel . گیج گیج ( گیج گیجی ) خوردن
bead-and-reel [دانه تسبیح گرد شبیه قرقره یا ماسوره]
bay reel قرقره کوچک ماهیگیری
reel cart چرخ سیم کشی با قرقره چرخ سیم کشی
pickup reel نوار گردان خالی برای قرار دادن نوار در آن از طرف پر آن
to reel off silk ابریشم را ازپیله کشیدن وبه نخ پیچ یا چرخک پیچیدن
multifile reel حلقه چند پروندهای
automatic reel قرقره خودکار ماهیگیری
spinning reel قرقره چرخان ماهیگیری
tape reel حلقه نوار
reel number شماره حلقه
reel crank سرقرقره
reel plate صفحهقرقرهای
reel seat جایگاهقرقره
end of reel انتهای حلقه
spin casting reel قرقره چرخان ماهیگیری
magnetic tape reel حلقه نوار مغناطیسی
refill wire reel مغاره پر کردن
big game reel قرقره صید ماهیهای بزرگ
open-face spinning reel نخریسی
open-face spinning reel فضایبازقرقره
to feed off پرواری کردن
to be out at feed درچرابودن
to be off ones feed افتادن
to be off ones feed ازخوراک
to feed off چاق کردن
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed کاررساندن
feed چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed خوراندن
feed جلو بردن
feed علیق
feed وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed خوراک
feed خوراندن تغذیه کردن
feed تغذیه کردن
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed درون گذاشت
feed خوراک دادن
feed تغذیه گردن
feed پروردن چراندن
feed خوردن
feed وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed خوراک علوفه
feed وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed خورد
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
pin feed تغذیه ممتد کاغذ
pin feed قرقرهای
pin feed خورد سنجاقی
chicken feed <idiom> یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
parallel feed خورد موازی
paper feed خورش کاغذی
make up feed اب مصرفی دیگ بخار ناو
sprocket feed محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
stall feed پرواری کردن
stall feed در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
feed someone a line <idiom> فریب دادن
jackpot feed لولهتغذیهمحتوایپول
feed tube مجرایعبورغذا
feed table صفحهعلوفه
feed pin سوزنتغذیه
feed lever اهرم دندانهچرخ
feed dog دندهزیرین
force-feed واخوراندن
force-feed به زور به خورد کسی دادن
force-feed به زور خوراندن
breast-feed با پستان شیردادن
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
to feed oneself غذاخوردن
to feed ones eyes چشم چرانی کردن
breast-feed شیر پستان دادن
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
spoon feed باقاشق غذا دادن
feed back فیدبک
feed back بازخورد
feed belt نوار خوراک دهنده
feed belt نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed hole سوراخ پیش بر
feed holes سوراخهای پیشبر
feed hopper ناودان پیش بری
feed mechanism مکانیزم تغذیه
feed pipe لوله تغذیه
feed back اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
feed back بکارگیری اطلاعات حاصله
spoon-feed باقاشق غذا دادن
chicken feed غذای جوجه
card feed خورد کارت
cross feed خورد متقابل
cross feed تغذیه عرضی
chicken feed مبلغ ناچیز
cutler feed تغذیه کاتلر
face down feed خورد رو به پایین
face up feed خورد رو به بالا
feed back بازخور
feed pitch گام پیش بری
feed pump پمپ سوخت رسانی
form feed تغذیه کاغذ
main feed تغذیه اصلی
line feed تعویض سطر
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
friction feed تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
magazine feed تغذیه مخزن
line feed تعویض خط
line feed گذرخط
form feed خورش ورقه
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
line feed تغذیه خط
feed pump پمپ تغذیه
feed roller غلتک پیش بر
feed stock مواد اولیه
feed stock مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed tank مخزن اب
feed tank مخزن سوخت
feed track شیار پیشبری
support [nourish, feed] غذا دادن
axial feed method روش تغذیه محوری
line feed character دخشه تعویض پذیر
support [nourish, feed] خوراک دادن
paper feed key کلیدتغذیهکاغذ
support [nourish, feed] تغذیه کردن
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
sight feed lubricator روغندان
power feed cable کابل تغذیه برق
tractor feed printer چاپگر تغذیه شده تراکتوری
force feed oiler روغندان فشاری
power feed cable کابل برق رسانی
form feed character کاراکتر تغذیه فرم
dial feed press پرس رولور
oil feed pipe لولهتغذیهروغن
dial feed press پرس میزی گردان
paper feed channel کانالتغذیهکاغذ
petrol feed pump پمپ تغذیه بنزین
tractor feed mechanism مکانیسم تغذیه تراکتوری
force feed circulation oiling روغنکاری گردشی تحت فشار
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com