Dictiornary-Farsi | fiata combined transport bill of lading | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
fiata combined transport bill of lading	بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"


Other Matches

combined transport	حمل و نقل ترکیبی
combined transport operator	عامل حمل و نقل ترکیبی
combined transport document	اسناد حمل ترکیبی
bill of lading	بارنامه
bill of lading	ستمی کشتی
bill of lading	بار نامه
bill of lading	بار نامه کشتی
through bill of lading	بارنامه سراسری
dirty bill od lading	بارنامه مغشوش
foul bill of lading	بارنامه نادرست
railway bill of lading	بارنامه راه اهن
foul bill of lading	بارنامه مشروط
clean bill of lading	بارنامه ساده
clean bill of lading	بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading	بارنامه بی نقص
clean bill of lading	بارنامه بی نقض
dirty bill od lading	بارنامه مشروط
clean bill of lading	بارنامه تمیز
inland waterway bill of lading	بارنامه ابراه داخلی
combined bill of laning	بارنامه مرکب
combined bill of laning	بارنامه حمل مرکب
lading	محموله
lading	بار کشتی
lading	بار
lading	بارگیری عمل بار کردن
lading	بارکشتی
combined	مختلط
combined	مرکب
combined	ترکیب شده
combined stresses	تنشهای مرکب
alpine combined	مجموع مسابقههای الپاین
nordic combined	مجموع مسابقات اسکی نوردیک
combined harvester	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined publications	نشریات رستههای مرکب
combined publications	نشریات مشترک
combined staff	ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
combined staff	ستاد مرکب
combined command	فرماندهی مرکب
combined arms	رستههای مرکب
combined arms	یکان مرکب
combined arms	مرکب
combined circuit	مدار مرکب
combined circuit	مین مجهز به مدار عامل مرکب
combined stresses	تنش مرکب
combined command	یکان مرکب
combined operations	عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
combined forces	نیروهای مرکب
combined footing	شالوده مرکب
combined communication board	هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
combined speed indicator	عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
combined arms army	ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army	ارتش مرکب
combined arms team	تیم مرکب
combined arms team	تیم رستههای مرکب
combined communication board	هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
combined influence mine	مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
My trip to Europe was business and pleasure combined .	سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
transport	نقل وانتقال دادن
through transport	حمل یکسره
transport	انتقال از یک مسیر به دیگری
transport	از خود بیخودشدن از جا در رفتن
transport	بارکش
transport	حمل ونقل
transport	وسیله نقلیه
transport	ترابری حامل
transport	حمل و نقل
transport	ترابری
transport	حمل ونقل کردن حمل کردن
transport	لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transport	حمل
transport	نقل و انتقال
transport	بارکشی
transport	انتقال دادن
transport	نفی بلد کردن
transport	حمل کردن
transport	بردن
transport	ترابری کردن
transport by rail	حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
soil transport	حمل خاک
soil transport	جابجا کردن خاک
cargo transport	هواپیمای ترابری
bulk transport	حمل بار به صورت فله
tape transport	حامل نوار
mode of transport	نوع حمل و نقل
transport stream	ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
transport number	عدد انتقال
multimodal transport	حمل و نقل چند نوعه
transport of goods	رفت و آمد بار
transport of goods	حمل و نقل بار
transport area	منطقه حمل و نقل پرسنل
transport charges	کرایه
transport division	قسمت حمل و نقل
transport means	وسیله بارکشی یاحمل ونقل
transport trade	تجارت حمل و نقل
motor transport	حمل و نقل موتوری
motor transport	حمل ونقل به وسیله خودرو
transport business	صنعت حمل و نقل
transport industry	صنعت حمل و نقل
attack transport	ناوحمل و نقل شرکت کننده درنیروی اب خاکی
attack transport	ناو ترابری نیروی تک
multimodal transport	حمل و نقل توسط چند وسیله حمل متفاوت
multimodal transport	حمل مرکب
transport trade	صنعت حمل و نقل
domestic transport	حمل و نقل داخلی
transport business	تجارت حمل و نقل
Other means of transport	سایر وسایل نقلیه
water transport	ناقلآب
means of transport	وسائط نقلیه
mode of transport	روش حمل
intermodal transport	حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
transport caf	غذاخوریکنارجادهمخصوصرانندگانکامیون
container transport	حمل و نقل بوسیله کانتینر
transport car	وسیله نقلیه
transport industry	تجارت حمل و نقل
cost of transport	کرایه
cost of transport	قیمت حمل ونقل
intermodal transport	حمل با چند نوع وسیله نقلیه
magnetic tape transport	انتقال نوار مغناطیسی
magnetic tape transport	گرداننده نوار مغناطیسی
amphibious transport dock	ناو حمل و نقل اب خاکی
road transport vehicle	ماشین باری
multimodal transport operator	عامل حمل و نقل چند نوعه
air transport group	گروه ترابری هوایی
amphibious transport ship	ترابر اب خاکی
air transport operation	عملیات ترابری هوایی
road transport vehicle	کامیون
international road transport	ترابری بین المللی جاده ای
amphibious transport dock	ناومخصوص ترابری اب خاکی
international air transport association	اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
air transport liaison officer	افسر رابط ترابری هوایی
Berlin Transport Authority [BVG]	اداره ترابری برلین
air transport allocations board	هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
got through (the bill got through the ma	لایحه از مجلس گذشت
bill nye	صورتحساب
bill	نوک
bill	تهیه کردن صورتحساب
bill	دادخواست
bill	گزارش جریان دعوی
bill	سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill	بیجک
bill	اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
The bill, please.	لطفا صورت حساب.
the bill	صورت حساب
May I have my bill, please?	ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
bill of e.	برات
bill	اسنادبازرگانی
bill	قبض
bill	حواله
bill	منقار
bill	نوعی شمشیرپهن
bill	نوک بنوک هم زدن
bill	لایحه
bill	قبض صورتحساب
bill	برات
bill	سند
way bill	بارنامه
bill	صورتحساب
way bill	سند حمل
way bill	بارنامه راه اهن
to f. the bill	واجدشرایط بودن
bill	اسکناس
bill	صورتحساب دادن
way bill	بارنامه دریایی
time bill	سفته مدت دار
through bill of exchange	بارنامه سراسری
to bill and coo	بوسه بازی کردن
to bill and coo	باهم غنج زدن
to dishonour a bill	براتی را فکول کردن
play bill	اعلان نمایش
soft bill	مرغ مگس خوار
road bill	بارنامه
to protean a bill	وجه براتی راتامین کردن
to rush a bill through	لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
to talk out a bill	مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
omnibus bill	لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
the bill of has come to mature	وعده پرداخت برات رسیده است
members bill	member
a hefty bill	صورتحساب سنگینی
stork's bill	برگ عطر
stork's bill	گل عطر
long bill	نوک دراز
stork's bill	شمعدانی عطر
station bill	جدول محلها
the bill has come to maturity	موعد پرداخت برات منقضی شده است
the bill is overdraw	سر رسید برات منقضی شده است
station bill	لوحه نشان دهنده محلهای پرسنل
time bill	برنامه حرکت قطار
the bill is undue	وعده برات نرسیده است
member's bill	طرح قانونی
to veto a bill	لایحه قانونی راردکردن
play bill	اگهی نمایش
transit bill	پروانه عبور
usance bill	برات به وعده
How much is my telephone bill?	صورتحساب تلفنمان چقدر میشود؟
victualling bill	پروانه حمل کالائی که درانبار گمرکی موجود باشد
Please have my bill ready.	لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
pad the bill <idiom>	اضافه شدن هزینههای کاذب
foot the bill <idiom>	پرداختن
fill the bill <idiom>	مناسب برای همه جا
soft bill	پرنده منقار نازک حشره خوار

fiata combined transport bill of lading

بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"