English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fiddle head ارایش طوماری بردماغه کشتی بشکل سرویولون
Other Matches
second fiddle کسیکه دارای وفایف فرعی ویاثانوی است
second fiddle شخص فرعی
fiddle away تحلیل بردن
fiddle ویولن زدن زرزر کردن
fiddle away تمام کردن
fiddle away خردخردتمام کردن
fiddle کار بیهوده کردن
fiddle ویولن
fiddle کمانچه
fiddle around <idiom> سرهم بندی
play second fiddle to someone <idiom> ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
fiddle blocks قرقره مضاعف
fiddle headed دارای دماغه طوماری
fiddle faddle مهمل
fiddle faddle مزخرف
fiddle bow ارشه
fiddle bow کمان
fiddle blocks قرقره پلهای
fit as a fiddle <idiom> روپا ،کاملا تندرست وسلامت
as fit as a fiddle <idiom> مثل بچه دبیرستانی [سرحال]
fiddle headed بشکل سرویولون
fiddle drill مته کمانچه
bass fiddle ویلن سل بزرگ
Theres many a good tune played on an old fiddle. <proverb> یک ویولون قدیمى قطعات خوب بسیارى مى تواند بنوازد .
head to head polymer بسپار سر به سر
head-first باکله
head up <idiom> رهبر
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head first باکله
head out <idiom> ترک کردن
head-first از سر سراسیمه
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head-first سربجلو
to head off عازم شدن [گردش]
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
Off with his head ! سرش را ببرید !
head to head رقابت شانه به شانه
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
head way پیشرفت
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
keep one's head خونسردبودن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on سربه پیش سر به جلو
well head سر چشمه
keep one's head دست پاچه نشدن
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head فهم
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head راس
head نوک پیکان
head دستشویی قایق بالای بادبان
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head شبکه یا بدنه
head بخش بالایی وسیله
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head افت
head منتها درجه موی سر
head پیش رو
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head انتهای میز بیلیارد
head هد
head سرستون
head سردرخت
head دربالا واقع شدن
head اصلی
head عمده
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دارای سرکردن
head فرق سرصفحه
head خط سر
head ضربه با سر
head توپی کامل و سایر متعلقات
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head عناصر اولیه ستون
head مهم
head سرفشنگ
head : سرگذاشتن به
head on از طرف سر
head رئیس
head on از سر
head-on شاخ بشاخ
head on شاخ بشاخ
head انتها دماغه
head دهانه
head سر
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head on نوک به نوک
head on روبرو
head-on از سر
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head-on روبرو
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head کله
head موضوع
head سالار عنوان
head-on از طرف سر
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head-on نوک به نوک
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
read head نوک خواندن
recording head نوک ضبط
my head aches سرم درد میکند
raw head نوک خواننده
raw head نوک خواندن
read head نوک خواننده
sculptured head سردیس
record head نوک ضبط
rivet head کله پرچ
read head هد خواندن راس خواندن
round head سر گرد
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
scald head کچلی
sculptured head پیکره سر ادمی
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
rotor head سرملخ
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head سجود
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head پیشانی برخاک نهادن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
ti lift one's head نیرو گرفتن
the crown of the head فرق سر
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
tension head بار کشش
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
to poke one's head دولادولا راه رفتن
magnetic head هد مغناطیسی
long head زیرکی
per head tax مالیات سرانه
percolation head ارتفاع نفوذ
pile head قسمت فوقانی شمع
pile head سر شمع
piston head سرپیستون
piston head کف پیستون
long head دوراندیشی
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
letter head سر کاغذ
lapping head سمبه فلزی
lose one's head دیوانه شدن
output per head تولید سرانه
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
magnetic head نوک مغناطیسی
knurled head سر عدسی اج دار
lunk head ادم کله خر
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com