Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English
Persian
field army
ارتش رزمی
field army
ارتش صحرایی
field army
ارتش
Search result with all words
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army in the field
نیروی زمینی درصحنه عملیات
Other Matches
army
ارتش نیروی زمینی
army
جیش
army
نیرو زمینی
army
صف
army
ارتش
army
لشگر
army
سپاه گروه
army
دسته
army
جمعیت
the a of the army
پیشرفت ارتش
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
department of the army
وزارت نیروی زمینی
army depot
امادگاه نیروی زمینی
army forces
نیروهای زمینی
standing army
ارتش کادر ثابت
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
army forces
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
the red army
ارتش سرخ
army corps
سپاههای نیروی زمینی
army corps
سپاههای ارتش
army troops
عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
army base
پادگان نیروی زمینی
army base
پایگاه نیروی زمینی
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
army regulation
مقررات ارتشی
army aviator
خلبان هوانیروز نیروزفر
army aviator
خلبان نیروی زمینی
army artillery
توپخانه ارتش
army artillery
توپخانه نیروی زمینی
army aviation
هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army attache
وابسته زمینی
army staff
ستاد نیروی زمینی
army staff
ستادارتش
army troops
یکانهای رده ارتش
army corpa
ستون
army corpa
سپاه
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army stores
فروشگاه ارتش
army commander
فرمانده ارتش
active army
ارتش کادر
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army staff
ستاد نظامی
army attache
وابسته نظامی
regular army
ارتش منظم
the losses of the army
تلفات ارتش
army of observation
عده دیدبانی
army of occupation
نیروهای اشغالی
army of occupation
نیروی اشغال کننده
army of occupation
نیروی اشغالگر
army of occupation
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
Territorial Army
ارتشتحتآموزشبریتانیا
to serve in the army
درارتش خدمت کردن
to join the army
به سربازی رفتن
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
army helicopter
هلیکوپتر ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
army helicopter
چرخبال ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
army regulation
نظام نامه ارتشی
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
standing army
ارتش دائمی
standing army
ارتش منظم
secretary of the army
وزیر نیروی زمینی
right wing of army
پهلوی راست میمنه
right wing of army
جناح یمین
army group
گروه ارتش
the main army
بخش عمده ارتش
Salvation Army
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
regular army
ارتش دائمی
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
نیروی زمینی صحنه عملیات
to lead an army
لشکر کشیدن
regular army
ارتش کادر ثابت
army management structure
سازمان مدیریت نیروی زمینی
army program memorandum
لایحه برنامههای ارتشی
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
army program memorandum
لایحه برنامههای نیروی زمینی
army general staff
ستاد عمومی ارتش
army material program
برنامه تهیه اماد نیروی زمینی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
army material command
فرماندهی اماد نیروی زمینی
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
army general staff
ستادنیروی زمینی
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army national guard
گارد ملی وابسته به نیروی زمینی
army personnel system
سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army post office
پستخانه نیروی زمینی
army post office
شعبه پستی نیروی زمینی
army beta test
ازمون بتای ارتش
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
reserve army of unemployed
سپاه ذخیره بیکاران
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
left wing of army
جناح یسار
left wing of army
پهلوی چپ میسره
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
to discharge someone without honor
[from the army]
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
women's army corps
ارتش زنان
women's army corps
قسمت زنان ارتش
The army had to retreat from the battlefield.
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army
ارتش مرکب
army alpha test
ازمون الفای ارتش
army service area
منطقه سرویس نیروی زمینی
army service area
منطقه عقب ارتش
Swiss army knife
دستهچاقوسوئیسی
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
army training program
برنامه اموزش نیروی زمینی
chief army censor
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
army training program
برنامه اموزش نظامی
army training test
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
assistant secretary of the army
معاون وزیر نیروی زمینی
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
army classification battery test
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
army training and evaluation program
برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
army genetal classification test
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army airdefense command post
پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
right field
سمتراستزمین
field
شاخه
[دانشی]
zero field
میدان صفر
zero field
بی میدان
zero field
بی حوزه
well field
حوزه تغذیه کننده چاه
to take the field
جنگ اغازکردن
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field name
نام فیلد
field
رشته
[دانشی]
field
میدانه
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
خارج اداره یا کارخانه
field
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
زمین بازی
field
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
مشابه 4036
field
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
نوشتن داده روی PROM
field
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
حوزه
field
فیلد
field
فرودگاه
field
کارگاه
field
پایکار
field
بمیدان یا صحرا رفتن
field
رشته
field
دایره
field
دشت کشتزار
field
صحرا
field
زمین
field
میدان دید
field
زمینه رزمی صحرایی
field
میدان رزم صحرا
field
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
میدان
field
دشت
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
field upgradable
سخت افزار قابل توسعه درمحل
field type
از نوع جنگی
field type
نوع رزمی
field theory
نظریه اساسی میدان
field winding
سیم پیچ اهنربایی
field theory
تئوری میدان ها
field vector
بردار میدان
field voltage
ولتاژ میدان
field trip
گردش علمی
field winding
سیم پیچی میدان
grain field
گندم زار
gravitational field
میدان گرانش
soccer field
زمین فوتبال
grounded field
سیم پیچ متصل به زمین
high field
میدان قوی
ice field
سرزمین یخی
ice field
یخزار یخ شناور
image field
حوزه تصویر
image field
میدان تصویر
induced field
میدان القاء شده
induction field
میدان القائی
induction field
حوزه القائی
grain field
کشتزار
gold field
ناحیه زرخیز
free field
حوزه ازاد
field wire
سیم صحرایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com