English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
field current جریان میدان
Search result with all words
field free emission current جریان صدوری بی میدان
induced field current جریان تحریک القاء شده
Other Matches
field میدانه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مشابه 4036
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field حوزه
field میدان دید
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان رزم صحرا
field فرودگاه
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
right field سمتراستزمین
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
zero field میدان صفر
zero field بی میدان
zero field بی حوزه
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field name نام فیلد
to take the field جنگ اغازکردن
field رشته [دانشی]
field شاخه [دانشی]
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field فیلد
to keep the field درجای خودثابت ماندن
field خارج اداره یا کارخانه
field میدان
field زمین
field صحرا
field دشت کشتزار
field دایره
field رشته
field بمیدان یا صحرا رفتن
field پایکار
field کارگاه
field دشت
current جریان اب یا باد
current در حال حاضر
current فعلی اخرین اطلاعات
down current جریان رو به پایین
against the current <adv.> مخالف جریان
current جاری
current رایج
current معاصر متداول
current تزن
current تزند
zero current جریان نول
zero current جریان صفر
current شدت جریان
current شایع
current جاری و روان
current دیسک درایوی که در حال استفاده است یا انتخاب شده است
current مربوط به زمان حال
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current جریان الکتریکی که مقدار آن به صورت سینوس تغییر میکند
current جریان
current حرکت قط عات بار دار در یک هادی
current سیلان
current شدت جریان برق
current دایرکتوری از درخت دایرکتوری که در حال استفاده شدن است
current ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
current کشش
field day روز نظافت عمومی
field density چگالی میدان
field control کنترل میدان
field cornet کلانتریا امین صلح درشهرستانهای colonyepac
field deformation تغییر شکل میدان
field definition تعریف فیلد
field control نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
field constant ثابت میدان
field captain کاپیتان تیم
field coil پیچک مغناطیس گر
field coil سیم پیچ میدان
field colors پرچم رزمی پرچم یکانی
field configuration ترکیب و شکل میدان
field colours پرچم نظامی
field colours پرچم کوچک
field commands یکانهای رزمی
field commands یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
field commands قسمتهای رزمی
field capacity گنجایش زراعی
field dependence وابستگی میدانی
field direction جهت میدان
field energy انرژی میدان
field exercise خدمات صحرایی
field engineer مهندس پایکار
field engineer مهندس پای کار
field equation معادله ی میدان
field equation معادلات میدان
field exciation تحریک میدان
field excitation تحریک میدان
field exercise تمرین رزمی
field exercise تمرین صحرایی
field expedient روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
field flux شاره میدان
field form نمودار میدان
field emission پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
field emission صدور میدانی
field displacement جابجایی میدان
field distortion انحراف میدان
field distortion اعوجاج میدان
field distribution پخش میدان
field work کار در صحرا
field duty خدمات رزمی
field duty ماموریت رزمی
field force نیروی میدانی
field effect با تاثیر میدانی
field effect اثر میدان
field work پژوهش میدانی
field wire سیم جنگی
field wire سیم صحرایی
field colors پرچم نظامی
field capacity فرفیت نگهداری
data field فیلد داده ها
field intensity شدت میدان مغناطیسی
ice field یخزار یخ شناور
ice field سرزمین یخی
electric field میدان الکتریکی
high field میدان قوی
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
electromagnetic field میدان الکترومغناطیسی
image field میدان تصویر
induced field میدان القاء شده
induction field میدان القائی
intermediate field میدان واسطه
demagnetizing field میدان مغناطیس زدا
intermediate field میدان میانی
interference field میدان انترفرنس
interference field میدان مزاحم
derived field فیلد مشتق
distortion of field اغتشاش میدان
input field میدان ورودی
inhomogeneous field میدان غیریکمواخت
inhomogeneity of a field غیریکنواختی یک میدان
induction field حوزه القائی
soccer field زمین فوتبال
gravitational field میدان گرانش
field army ارتش رزمی
field army ارتش صحرایی
field army ارتش
field arrow تیرهای تیراندازی صحرایی
field artillery توپخانه صحرائی
field atrillery توپخانه صحرایی
field battery اتشبارصحرائی
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field bolt پیچ و مهره
field book دفترچه یادداشت نقشه بردار
field buying خرید در صحرا
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
field archery تیراندازی صحرایی
field work کار میدانهای
field allowance فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
grain field گندم زار
grain field کشتزار
gold field ناحیه زرخیز
electrostatic field میدان الکتروستاتیکی
free field حوزه ازاد
free field میدان عمل ازاد
force field میدان نیرو
flying field میدان فرودگاه
fixed field میدان ثابت
field worker پژوهشگر میدانی
field work کار صحرایی
effective field میدان موثر
field buying خریددر صحنه جنگ
field of vision میدان دید
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field radio بی سیم صحرایی
field privilege امتیاز فیلد
field officer افسر عملیات صحرایی
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com