English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
field excitation تحریک میدان
Other Matches
excitation برانگیزش
excitation برانگیزش تحریک
excitation برانگیختگی
excitation تحریک
self excitation خود تحریک
excitation براشفتگی
excitation تحریک برانگیختن
excitation هیجان
excitation القاء
over excitation تحریک بیش از حد
excitation انتشار امواج مخابراتی تغذیه لامپ دستگاههای مخابراتی پخش موج درفرستنده
photo excitation برانگیختگی نوری
radiation excitation تحریک تابشی
electronic excitation تحریک الکترونی
collision excitation تحریک برخوردی
series excitation تحریک سری
thermal excitation برانگیختگی گرمایی
vibration excitation تحریک نوسان
wave of excitation موج تهییج
natural excitation تحریک طبیعی
excitation of a gas تحریک گاز
shock excitation تحریک ضربهای
excitation potential پتانسیل برانگیختگی
excitation potential پتانسیل تحریک
excitation energy انرژی تحریک
excitation band نوار تحریک
excitation anode اند تحریک
implusive excitation تحریک ضربهای
excitation source منبع برانگیختگی
excitation state تراز تحریک
step by step excitation تحریک تدریجی
field name نام فیلد
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
right field سمتراستزمین
zero field میدان صفر
zero field بی میدان
zero field بی حوزه
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field رشته [دانشی]
to take the field جنگ اغازکردن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field شاخه [دانشی]
field حوزه
field کارگاه
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field پایکار
field بمیدان یا صحرا رفتن
field رشته
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field زمین بازی
field فرودگاه
field دشت
field میدانه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field میدان رزم صحرا
field مشابه 4036
field زمینه رزمی صحرایی
field دایره
field دشت کشتزار
field خارج اداره یا کارخانه
field فیلد
field زمین
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field صحرا
field میدان دید
field میدان
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field work کار در صحرا
field theory تئوری میدان ها
force field میدان نیرو
field theory نظریه اساسی میدان
flying field میدان فرودگاه
field template قالب فیلد
field template الگوی فیلد
free field میدان عمل ازاد
field survey نقشه برداری زمینی
field study بررسی میدانی
field theory نظریه میدانی
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field trip گردش علمی
fixed field میدان ثابت
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field winding سیم پیچی میدان
field wire سیم صحرایی
field type نوع رزمی
field wire سیم جنگی
field work پژوهش میدانی
field privilege امتیاز فیلد
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
field work کار صحرایی
field worker پژوهشگر میدانی
field type از نوع جنگی
field strength شدت میدان
field of fire میدان تیر
field of vision میدان بینایی
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of fire میدان اتش
field of force میدان نیرو
field of force میدان نیروی مغناطیسی
field of gravity میدان ثقل
field of honor صحنه دوئل
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field of regard میدان دید
visual field میدان دید
field of view میدان دید
field of view منظره
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field separator جدا ساز میدان
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field strcture ساخت میدانی
free field حوزه ازاد
rice field برنج کاری
sort field میدان مرتب سازی
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
sort field میدان جور کردن
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
rotary field میدان دوار
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
To vacate the field . میدان را خالی کردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
vector field میدان برداری
field hospital بیمارستان صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
centre field مرکززمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com