English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
field of view میدان دید
field of view منظره
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
Other Matches
view از نظرگذراندن
view دیدگاه
view نیمرخ
view دیدن
view چشم انداز قضاوت
view دید
view نظریه عقیده
view منظره
view نظر
view نما
view نقطه نظر
view منظره
view دید
view نگاه
view چشم انداز
to the view اشکارا
view نمایش
view جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view بازدیدکردن
view منظور
view نظریه
to have in view در نظر داشتن
in view of <idiom> به خاطر اینکه
with a view to از نظر برای
view نما
with the view of از لحاظ
outside view نمای خارجی
with the view of به منظور
on view در معرض نمایش
with a view to از لحاظ
with a view to به منظور
view نظر
outside view منظره خارجی
he took a different view نظردیگری پیداکرد
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
view from above منظرهبالایی
in view of نظر به
with the view of از نظر برای
posterior view نمایپشتیبدن
view type نوع نما
city view نمای شهر
retrospective view [on] پس نگری [به]
general view نگاهکلی
points of view نقطه نظر
points of view دیدگاه
points of view نظریه
points of view دید
points of view لحاظ
retrospective view [on] نگاه به گذشته
detail view نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
anterior view شکلمقدماتی
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
dorsal view منظرهپشتی
exterior view منظرهبیرونی
rear view منظرهپشتتراکتور
what's your view [of it] [or opinion [on it] ] ? و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
to have a different view of [ opinion about] something در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
exploded view شرحی از یک ساختمان جامد
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
exploded view منظره بریده
view favourably با نظر مساعد نگریستن
view finder ویزر
take a dim view of <idiom> مخالف بودن
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
close up view نمای کلوزاپ
view camera دوربیننما
She was fascinated by the view. غرق تماشای منظره بود
birds view چشم اندازهوایی
As I see . In my view ( option) . به نظرمن ( درنظرمن )
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
auxiliary view نمای کمکی
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
full view نمای تمام رخ
plan view دید از بالا
plan view نمای بالا
plan view نقشه کف
side view نیمرخ
side view از پهلو
side view نمای جانبی
side view نمای پهلویی
sectional view نمای برشی
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
partial view نمای جزیی
front view جبهه
full view نمای روبرو
half view نیم نما
in the public view در ملاء عام
front view پیشانی
in view of the fact that نظر به اینکه
isometric view رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
maxwellian view نگرش ماکسولی دید ماکسولی
panoramic view منظره پهنه نما
side view نمای جنبی
point of view لحاظ
maxwellian view نظریه ماکسولی
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
top view نمای فوقانی
to pass one's view از نظرگذشتن
point of view دیدگاه
point of view نظریه
point of view دید
point of view نقطه نظر
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
world view جهان بینی
these two view are polesapart این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
three view drawing رسم فنی با سه نما
they view it favourably بانظرمساعد به ان مینگرند
bird's eye view منظرهای که از بلندی دیده میشود
personal computer (view from above) کامپیوترشخصی
bird's eye view منظرهی هوایی
bird's eye view نظر اجمالی
bird's eye view دید کلی
bird's eye view چشمانداز
rear-view mirror آیینهی جلو
rear-view mirror آیینهی عقبنما
bird's eye view دورنما
rear-view mirror آیینهی پسنما
rear-view mirrors آیینهی جلو
rear-view mirrors آیینهی پسنما
with this end in mind [view] <idiom> با این هدف در ذهن [نظر] [اصطلاح]
strict profile view نمای نیمرخ کامل
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
we camw in view of that house د رچشم رس ان خانه واقع شدیم
rear-view mirrors آیینهی عقبنما
To view something approvingly ( favourably ) . چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
How do you predict(view)the situation? اوضاع را چگونه می بینی ؟
trail-view mirror آینهبغلتریلی
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . امید وارم نظرتان را تأمین کند
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field رشته [دانشی]
field name نام فیلد
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
zero field میدان صفر
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
field دشت
field دشت کشتزار
field صحرا
field زمین
field خارج اداره یا کارخانه
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field فیلد
field دایره
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field رشته
field بمیدان یا صحرا رفتن
field پایکار
field مشابه 4036
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field میدانه
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field شاخه [دانشی]
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field میدان دید
right field سمتراستزمین
field میدان رزم صحرا
field فرودگاه
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field زمین بازی
field میدان
field زمینه رزمی صحرایی
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field کارگاه
field حوزه
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
induction field میدان القائی
radiation field میدان تابش
induction field حوزه القائی
induced field میدان القاء شده
image field میدان تصویر
image field حوزه تصویر
gold field ناحیه زرخیز
grain field کشتزار
grain field گندم زار
soccer field زمین فوتبال
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
inhomogeneity of a field غیریکنواختی یک میدان
high field میدان قوی
ice field سرزمین یخی
ice field یخزار یخ شناور
free field حوزه ازاد
field service خدمات رزمی
field study بررسی میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field template الگوی فیلد
field template قالب فیلد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com