Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
field winding
سیم پیچ اهنربایی
field winding
سیم پیچی میدان
Search result with all words
compound field winding
سیم پیچ اهنربایی مرکب
differential field winding
سیمپیچ اهنربایی متقابل
Other Matches
winding
چیزی که پیچ میخورد
d.c. winding
سیم پیچی جریان دائم
y winding
اتصال ستاره
winding up
انحلال شرکت
winding
پیچاپیچ
winding
سیم پیچی
winding
مارپیچی رود پیچ
d.c. winding
سیم پیچی جریان مستقیم
winding
سیم پیچ
self winding
خود کوک
winding
نخ پیچی
winding
پیچیدن و تابیدن نخ
winding
پیچاندن
secondary winding
سیم پیچ ثانویه
shunt winding
سیم پیچ
series winding
سیم پیچ اصلی
multiphase winding
سیم پیچی چند فازه
winding up of a company
انحلال شرکت
non inductive winding
سیم پیچ ناخودالقا
delta winding
سیم پیچ مثلث
primary winding
سیم پیچ ورودی
sense winding
سیم پیچ احساس
relay winding
سیم پیچی رله
secondary winding
سیم پیچ خروجی
shunt winding
مغناطیسی انحرافی
main winding
سیم پیچی اصلی
armature winding
سیم پیچ ارمیچر
filament winding
سیم پیچ افروزه
generator winding
سیم پیچی ژنراتور
filament winding
سیم پیچی فیلامان
end winding
سرسیم پیچی
duplex winding
سیم پیچ دو راهه
accelerator winding
سیم پیچی سری که در تنظیم کنندههای ولتا از نوع نوسان ساز با باز شدن دوسر پلاتین میدان مغناطیسی را به سرعت کاهش میدهد وباعث بسته شدن هرچه سریعتر پلاتین میشود
inductive winding
سیمپیچ القایی
input winding
سیم پیچی اولیه
winding resistance
مقاومت سیم پیچی
lap winding
سیم پیچ رویهم
drive winding
سیم پیچ تحریک
bar winding
میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
bifilar winding
سیم پیچ دو رشتهای
magnet winding
سیم پیچی اهنربا
transformer winding
سیم پیچی ترانسفورماتور
primery winding
سیم پیچی اولیه
shunt winding
سیم پیچ فرعی
differential winding
سیم پیچ تفاضلی
winding up an estate
تقسیم مال بین غرماء
winding shop
کارگاه سیم پیچی
winding sheet
کفن
winding resistance
مقاومت اهمی
winding potential
پتانسیل سیم پیچی
winding pitch
گام سیم پیچی
winding machine
دستگاه سیم پیچی
winding insulation
عایق بندی سیم پیچی
copper winding
سیم پیچی مسی
compensating winding
سیم پیچ تعادلی سیم پیچ خنثی کننده
compensating winding
سیم پیچ جبران گر
coil winding
سیم پیچی بوبین
This is a self - winding clock .
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
winding tower
برجپیچاپیچ
winding shaft
استوانهسیمپیچ
winding mechanism
مکانیسمسیمپیچ
winding adjustment
تنظیم سیم پیچ
compensating winding
سیم پیچ تعدیل کننده
winding inductance
اندوکتیویته ی سیم پیچی
winding drum
قرقره سیم پیچی
wave winding
سیم پیچ موجدار
damper winding
سیم پیچ کاهنده
three phase winding
سیم پیچی سه فازه
stem winding
چیزعالی ودرجه یک
stem winding
ساعت دسته کوک
starting winding
سیم پیچی راه اندازی
magnet winding
سیم پیچ مغناطیس
damping winding
سیم پیچی میراکننده
chain winding
سیم پیچ زنجیری
winding area
سطح سیم پیچی
winding bobbin
بوبین
winding diagram
نمودار سیم پیچی
winding coefficient
ضریب سیم پیچی
winding capacitance
فرفیت سیم پیچی
winding bobbin
هسته سیم پیچی شده
simplex winding
سیم پیچ ساده
double layer winding
سیم پیچی دوطبقه
pitch of armature winding
گام پیچک
doublyre entrant winding
سیمپیچ دو بازگرد
cumulative compound winding
سیم پیچ مرکب جمع پذیر
differential compound winding
سیمپیچ مرکب تفاضلی
communicating pole winding
سیم پیچی قطب کمکی
high frequency winding
سیم پیچی فرکانس بالا
winding crodd section
سطح مقطع سیم پیچی
single phase winding
سیم پیچی یک فازه
series drum winding
سیم پیچ اصلی ارمیچراستوانهای
re entrant armature winding
سیم پیچ ارمیچر باز گشته
phase voltage of winding
ولتاژ سیم پیچ
multiplex wave winding
سیم پیچ موجدار چند راهه
multiple drum winding
سیم پیچ استوانهای چندگانه
singly re entrant winding
سیم پیچ تک بازگرد
low tension winding
سیم پیچ فشار ضعیف
low resistance winding
سیم پیچی کم اهم
low voltage winding
سیم پیچی فشار ضعیف
high voltage winding
سیم پیچی فشار قوی
high tension winding
سیم پیچی فشار قوی
high impedance winding
سیم پیچی با مقاومت زیاد
hand brake winding lever
سطحپیچاپیچترمزدستی
zero field
میدان صفر
right field
سمتراستزمین
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
field
شاخه
[دانشی]
zero field
بی میدان
field
رشته
[دانشی]
zero field
بی حوزه
well field
حوزه تغذیه کننده چاه
to take the field
جنگ اغازکردن
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field name
نام فیلد
field
فیلد
field
میدانه
field
حوزه
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
زمین بازی
field
فرودگاه
field
دشت
field
میدان رزم صحرا
field
زمینه رزمی صحرایی
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
خارج اداره یا کارخانه
field
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
نوشتن داده روی PROM
field
میدان دید
field
مشابه 4036
field
بمیدان یا صحرا رفتن
field
رشته
field
دشت کشتزار
field
میدان
field
دایره
field
صحرا
field
زمین
field
پایکار
field
کارگاه
grounded field
سیم پیچ متصل به زمین
soccer field
زمین فوتبال
magnetizing field
میدان مغناطیس گردانی
main field
میدان اصلی
field glasses
عینک صحرایی
gravitational field
میدان گرانش
grain field
گندم زار
force field
میدان نیرو
free field
میدان عمل ازاد
free field
حوزه ازاد
inhomogeneous field
میدان غیریکمواخت
input field
میدان ورودی
image field
میدان تصویر
air field
فرودگاه
gold field
ناحیه زرخیز
grain field
کشتزار
magnetic field
حوزه مغناطیسی
high field
میدان قوی
interference field
میدان انترفرنس
lacrosse field
زمین لاکراس
field glasses
عینک رزمی
irrotational field
میدان ناگردان
intermediate field
میدان واسطه
inhomogeneity of a field
غیریکنواختی یک میدان
intermediate field
میدان میانی
interference field
میدان مزاحم
low field
میدان ضعیف
aiming field
نشانهای که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
ice field
سرزمین یخی
ice field
یخزار یخ شناور
field hockey
زمین هاکی
image field
حوزه تصویر
induced field
میدان القاء شده
induction field
میدان القائی
induction field
حوزه القائی
field service
خدمات پایکار
field strength
شدت میدان
field study
بررسی میدانی
field survey
نقشه برداری زمینی
field template
الگوی فیلد
field template
قالب فیلد
field strcture
ساخت میدانی
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field stockade
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field service
تعمیر در محل
field service
خدمات رزمی
field service
پشتیبانی سرویس رزمی
field services
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop
کارگاه صحرایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com