English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
field worker پژوهشگر میدانی
Other Matches
wonder worker ادم خارق العاده و صاحب کرامت
worker ازکار در امده
worker ایجاد کننده
worker کارگر
worker عمله
co worker همقطار
co worker همکار
wonder worker کسیکه معجزه میکند
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
power worker فردیکهدرایستگاهبرقکارمیکند
piece worker مقاطعه چی
migrant worker کارگر مهاجر
piece worker پیمانکار
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه چی
brain worker کارگر ذهنی روشنفکر
hired worker اجیر
unskilled worker کارگر غیر ماهر
unskilled worker کارگر غیرمتخصص
unskilled worker کارگر ساده
steel worker پولادگر
skilled worker کارگر ماهر
seasonal worker کارگر فصلی
metal worker حلبی ساز
metal worker فلزکار
he is a terrible worker معرکه میکند درکارکردن معرکه است در........
unskilled worker کارگر غیر متخصص
unskilled worker عمله فعله کسی که صرفا" ازنیروی بدنیش و نه مهارتش در انجام کار استفاده میکند
social worker همزی پایمرد
brain worker کارگر مغزی
social worker کارگزار اجتماعی
dock worker رجوع شود به longshoreman
social worker مددکار اجتماعی
development aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
jobber [piece worker] پیمانکار
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
sheet metal worker حلبی ساز
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
white collar worker کارمندان یقه سفید
building trade worker تعمیرکار ساختمان
jobber [piece worker] مقاطعه چی
jobber [piece worker] مقاطعه کار
field میدان دید
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان رزم صحرا
field دشت
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
field فرودگاه
zero field میدان صفر
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field حوزه
right field سمتراستزمین
field کارگاه
field زمین
field صحرا
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field دشت کشتزار
field دایره
field رشته [دانشی]
field رشته
field بمیدان یا صحرا رفتن
field پایکار
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
field name نام فیلد
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field میدان
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field نوشتن داده روی PROM
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field میدانه
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field خارج اداره یا کارخانه
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field شاخه [دانشی]
field فیلد
field مشابه 4036
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field vector بردار میدان
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
high field میدان قوی
field type از نوع جنگی
field trip گردش علمی
field theory نظریه اساسی میدان
field theory تئوری میدان ها
field theory نظریه میدانی
field type نوع رزمی
field template قالب فیلد
field template الگوی فیلد
field winding سیم پیچی میدان
field survey نقشه برداری زمینی
field study بررسی میدانی
field voltage ولتاژ میدان
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
soccer field زمین فوتبال
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field work کار صحرایی
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار در صحرا
field work پژوهش میدانی
fixed field میدان ثابت
flying field میدان فرودگاه
force field میدان نیرو
free field میدان عمل ازاد
free field حوزه ازاد
field wire سیم جنگی
gold field ناحیه زرخیز
field wire سیم صحرایی
grain field کشتزار
grain field گندم زار
gravitational field میدان گرانش
field winding سیم پیچ اهنربایی
field work کار میدانهای
field privilege امتیاز فیلد
field ration جیره رزمی
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field operating عمل کننده در صحرا
field officer افسر رسته رزمی
field officer افسر رزمی
field officer افسر عملیات صحرایی
field of vision میدان دید
field rectifier یکسوساز میدان
field ration جیره صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field point سر تیر بسیار نازک
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field range میدان تیرجنگی
field piece توپ صحرائی
field pea نخود سبز فرنگی
field regulator نافم میدان
field pole قطب میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field shop تعمیرگاه صحرایی
field rheostat رئوستای میدان
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
field strength شدت میدان
field shop کارگاه صحرایی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
self consistent field میدان خود سازگار
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
tension field میدان کششی
stray field میدان هرز
sort field فیلد مرتب سازی
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field میدان جور کردن
sort field میدان مرتب سازی
vector field میدان برداری
playing field زمین بازی
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
To vacate the field . میدان را خالی کردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com