English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
filler point نقطه تکمیل ذخایر
filler point نقطه تکمیل ذخیره انبار
Other Matches
filler گرد سنگ
filler مال بنداسب
filler پرکننده
filler بتونه
filler میله استحکام
filler پر کننده
filler گووه پرکننده برای اتصال کام و زبانه
filler خرج
filler ماده پر کننده
filler محتوی
filler خاکه سنگ نرمه سنگ
filler ماده پرکننده
filler فیلر
filler خرج تلاش
joint filler نوارهایی که ازمواد قابل تراکم ساخته شده و پر کردن درزها به کارمیرود
battery filler سرنگ باتری
filler hole قسمتآب
joint filler مواد درزبندی
joint filler درزپرکن
filler personnel افراد جایگزینی
filler weld جوشهائیکه درگوشه تماس دو نقطه جوش شونده قرار میگیرند
filler weld جوش نواری
filler wire سیم جوش
filler rod سیم جوش
filler personnel افرادجایگزین
filler depot انبار یدکی
filler depot انبار تکمیلی
gap filler یکان پوشاننده شکافها یارخنههای بین یکانها
gap filler رادارمخصوص پوشش مناطق باز
binder filler گووه پرکننده
paste wood filler بتونه چوب
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point نشان میدهد
point نقطه نوک
point محل یا موقعیت
point پوینت
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point محل شروع چیزی
point درصد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
The point is that… چیزی که هست
point مرکز راس حد
point محل
point دماغه
point نقط ه
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
in point در خور
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
in point بجا
in point مناسب
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
point four اصل چهار
zero point نقطه صفر
far point برد بینایی
point نقطه گذاری کردن
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
point موضوع
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point هدف
point مسیر
point مرحله قله
point سر
point نوک
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
on the point of going در شرف رفتن
point رسد نوک
not to the point خارج از موضوع
near point نقطه نزدیک
not to point پرت بیجا
not to point بیرون از موضوع
the point is اصل مطلب این است
point پایان
point تیزکردن
point حد
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point باریک کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point مقصود
point محل مرکز
point جهت مرحله
point نقطه گذاری کردن ممیز
point نوکدار کردن
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point خاطر نشان کردن
point اشاره کردن
point نوک گذاشتن
point گوشه دارکردن
point امتیاز
point راس
point protector سرمداد
point of weld نقطه جوش
rear point اخرین قسمت عقب دار
point size اینچ
point scale مقیاس امتیازی
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point operation عمل نقطهای
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point particle ذره نقطهای
point plotting رسم نقطه
neutral point نقطه نول
quiescent point نقطه استراحت
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of loading نقطه بارگیری
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard نقطه دید
object point مقصد
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight نقطه دید
point of support نقطه اتکا
object point سمت مورد توجه
point of support تکیه گاه
point of symmetry نقطه تقارن
symmetry point نقطه تقارن
nodal point نقطه اغاز
nodal point نقطه ایست
rear point قسمت نوک عقب دار
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
radix point نقطه ممیز
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
reference point نقطه مبنا
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
reentry point نقطه بازگشت
reentry point نقطه باز گذشت
radix point ممیز
radix point نقطه مبنا
pour point نقطه سیلان
pour point نقطه ریزش
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
null point نقطه صفر
nodal point صفحه گرهی
penetration point درجه نفوذ
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
nodal point نقطه گرهی
operating point نقطه کار
point bland نزدیک به دهانه لوله
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact تماس نقطهای
orbit point نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point d'appui پایه
optimum point نقطه ایده ال
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
point defect نقص نقطهای
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
optimum point نقطه مطلوب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com