Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (8 milliseconds)
English
Persian
film pack
جایفیلم
Other Matches
film
سینما
film
تاری چشم فیلم برداشتن از
film
غبار
film
پوسته
film
فیلم سینما
film
فیلم عکاسی
film
پرده نازک
film
غشا
film
فیلم
film-strips
نوار فیلم
acetate film
پوسته استاتی
acetate film
فیلم استاتی
reversal film
فیلم معکوس
film disc
صفحهفیلم
thin film
لایه نازک
positive film
فیلم مثبت
oxide film
قشر اکسیدی
oxide film
لایه اکسیدی
magnetic film
غشاء مغناطیسی
instruction film
فیلم درسی
instruction film
فیلم اموزشی
magnetic film
لایه فیلم مغناطیسی
gas film
لایه یا قشر گازی
film resistor
مقاومت غشایی
film recorder
فیلم نگار
film reader
فیلم خوان
film evaporator
تبخیر کننده پوسته
film developer
سازنده فیلم
film cutout
فیوز پوستهای
film badge
علامت تشعشعات اتمی
film badge
برگ شناسایی فیلم
negative film
فیلم منفی
oxidation film
قشر اکسید
film-strip
نوار فیلم
lidding film
سرپوش لیوان
film speed
ضبطشتاب
film sprocket
پایهنگهدارفیلم
roll film
فیلملولهای
sheet film
فیلمصفحهای
film star
ستارهیکفیلم- سوپراستار
film recorder
ضباط فیلم
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
The message of the film is that ...
پیام این فیلم این است که ...
thin film
غشای نازک
film leader
فیلم
x ray film
فیلم رونتگن
film strip
نوار فیلم
cassette film
فیلمدوربین
film leader
سر
lidding film
کلاهک لیوان
cartridge film
فیلمفشنگی
film advance mode
دکمه رد کردن فیلم
magnetic film storage
ذخیره فیلم مغناطیسی
film leader indicator
راهنمایفیلمخودکار
magnetic film memory
حافظه با فیلم مغناطیسی
thin film memory
حافظه غشایی نازک
thin film circuit
مدار غشایی نازک
She portrays a dancer in the film.
او
[زن]
نقش یک رقاص
[زن]
را در فیلم بازی می کند.
To take pictures. To photograph. To film.
عکس انداختن
thick film circuit
مدار غشایی ضخیم
film rewind knob
دکمهچرخشفیلم
film guide roller
حلقهراهنمایفیلم
film rewind system
دستگاهپرگردانفیلم
film guide rail
ریلراهنمایفیلم
magnetic thin film
فیلم نازک مغناطیسی
magnetic thin film
غشاء نازک مغناطیسی
film drying cabinet
مخزنخشککنندهعکس
still video film disc
سطحفلاپیدیسک
film cassette chamber
محلقرارگیریفیلم
Make three copies of each film.
از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
six-pack
نیم دوجین
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack
تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
pack
ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
pack
متراکم کردن فشردن
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack up
دست از کارکشیدن
pack up
بستن
pack
کوله پشتی
pack
ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
six-pack
شش قوطی
pack
فشردن
pack
بسته کردن
pack
فشرده سازی
pack
تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
to pack off
بیرون کردن
to pack off
روانه کردن
pack
دو رقم دهدهی با کد دودویی در یک کلمه کامپیوتری
pack
با نمایش چندین حرف داده با یک حرف ذخیره شده
pack
بار
pack
بقچه
pack
قرار دادن
pack
توده کردن بزور چپاندن
pack
بسته بندی کردن
pack
بسته کردن یکدست ورق بازی
pack
فرستادن
pack
وسیله محمول
pack
محمول بادواب
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
دسته گروه
pack
بسته
pack
بارکردن بردن
pack off
روانه کردن
pack
بزور جا دادن
magnetic thin film memory
حافظه فیلم نازک مغناطیسی
It was a sI'lly boring film (movie).
فیلم لوس وخنکی بود
emery pack
جاسوزنی
pack animal
چهارپا
cigarette pack
بستهسیگار
a face-pack
ماسک صورت
power pack
باتری
[مهندسی برق یا الکترونیک]
to pack a jury
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
I'd like a face-pack.
من ماسک صورت میخواهم.
A pack of lies .
یک مشت دروغ
To pack a suitcase.
چمدان بستن
face pack
مادهایکهبرایتمیزکردنپوستصورتاستفادهمیشود
dry pack
مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
pack frame
کوله پشتی زین دار
flat pack
بسته مسطح
pack horse
اسب بارکش
pack horse
یابو
pack horse
بارگیر
gravel pack
پوشش شنی
pack road
جاده مال رو
pack saddle
زین بارگیری
pack cloth
لفاف بارپیچی
pack box
بسته
amphibious pack
تک اب خاکی
disk pack
گرده بسته
pack annealing
التهاب لفافی
disk pack
بسته دیسک
pack artillery
توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
nondismountable pack
بسته غیرقابل پیاده سازی
disk pack
گروه بسته
dismountable pack
بسته قابل پیاده سازی
pack board
وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pack saddle
زین مخصوص بار
pack staff
بغچه نگه دار
pack animals
چهارپا
trade pack
بسته بندی تجاری
wolf pack
گله گرگ
wolf pack
حمله گرگ
wolf pack
حمله چندزیردریایی با هم به هدف
pack animal
حیوان باربر
pack ice
رجوع شود به pack ice
pack ice
یختوده
pack animals
حیوان باربر
pack box
پاکت
climbing pack
کوله پشتی
pack staff
بارنگهدار
imagery pack
بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
amphibious pack
بارهای اب خاکی
power pack
دستگاه تنظیم برق
power pack
جعبه تغذیه
ab power pack
جعبه تغذیه ا.ب
summit pack
کوله قله
survival pack
بسته نجات
pack ice
یخ شناور
portable disk pack
بسته دیسک قابل حمل
to pack a weapon
[colloquial]
مسلح بودن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
consolidated pack ice
مجموعه یخهای شناور
a pack of ravening wolves
یک گروه گرگ ژیان
pack annealing furnace
کوره التهاب لفافی
To collect (pack)the household goods.
اسباب خانه را جمع کردن
The kings horse has been called a pack horse.
<proverb>
به اسب شاه گفتند یابو .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com