English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
fine boring machine دستگاه مته فریف
Other Matches
fine boring سوراخکاری فریف
boring machine دریل [ابزار]
boring machine دستگاه مته [ابزار]
boring machine مته برقی [ابزار]
automatic boring machine دستگاه درل خودکار
drum type boring machine دستگاه مته نوع استوانهای
deep hole boring machine دستگاه مته سوراخ عمیق
cylinder block boring machine دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
milling, drilling and boring machine ماشین فرز و مته
boring سوراخ کردن
boring سوراخ
boring مته کردن
boring گمانه
boring جای مته
boring ملال اوری
boring حفره کنی
boring چال
boring گمانه کنی
boring machines مته های برقی [ابزار]
boring machines دستگاه های مته [ابزار]
boring machines دریل ها [ابزار]
prospecting by boring گمانه زنی
boring pipe لوله حفاری
boring stay قسمت ساکن مقابل
boring stay محل نشست
boring tubes لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
boring chuck سه نظام مته
wood boring لانه کننده درمغز چوب
horizontal boring سوراخکاری افقی
wood boring سوراخ کننده چوب
boring cutter قلم تراش
boring bit چرخ دنده داخل گرد
ingot boring lathe دستگاه مته شمش
deep hole boring سوراخ عمیق
It was a sI'lly boring film (movie). فیلم لوس وخنکی بود
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
fine فریف
fine کیفیت بسیار بالا و عالی
That'll do me fine. اون برای من کافیه.
in fine بالاخره
fine جزای نقدی
Fine, I will take it. خوب من اتاق را میخواهم.
to fine down بادادن مبلغی ازاجاره
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
in fine خلاصه
fine تاوان
to fine down کاستن
fine مصادره کردن
fine ضربه توپزن به پشت منطقه خود
fine بسیار اماده
fine نازک
fine فاخر
fine رقیق شدن خوب
fine کوچک کردن صاف شدن
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
fine جریمه کردن
fine غرامت
fine جریمه
fine عالی لطیف
fine شگرف
fine ریز
fine نرم
fine spun باریک
fine drawn نتیجه ورزش
fine spun دقیق خیالی
That is quitw O. K. That is fine. هیج اشکالی ندارد
fine spun غیرعملی
fine structure ساختار فریف
fine structure استخوانبندی فریف
fine spun نازک ریسته
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I appreciate your concern, but I'm fine. خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
fine sight تنظیم دقیق زاویه توپ
fine skill مهارت فریف
fine sieve غربیل
fine sieve الک
how fine the weather is چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
fine spoken خوش سخن
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
fine woven ریزبافت
fine art هنر هایزیبا
fine art صنایع مستظرفه
fine art آثار هنری نمایشگاه آثار هنری
fine art هر مهارت هنری وفریف
fine print متن چاپ شده با حروف ریز
liable to fine مشمول جریمه
fine turning میزان سازی دقیق
fine tuning میزان سازی دقیق
fine tune تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی
to chop fine ریزریزکردن
fine flour میده
not to put too fine a p on it رک وبادرشتی سخن گفتن
fine toned خوش صدا
We get along splendidly(fine) خیلی با هم جور هستیم
fine fingered چابک دست
fine gravel شن ریز
fine arts هنرهای زیبا
fine drawer رفوگر
fine draw نازک کردن
fine draw امتداد دادن
fine sand ماسه ریز
fine draw رفو کردن
fine leg محل پشت سر توپزن
fine gravel شن دانه ریز
fine fingered ماهر
fine grained دانه دانه شده ریز
fine drawn مفصل
fine drawn ممتد
how fine is the weather چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
fine drawn لاغر شده در
fine drawn باریک
fine drawing رفوگری
fine sight تنظیم خط نشانه دقیق
fine grained ریزدانه
fine gravel نرمه شن
fine adjustment تنظیم دقیق
fine aggregate مواد دانه ریز
fine rain نم نم
fine spinning ریسندگی نخ های ظریف
fine adjustment تنظیم فریف
fine aggregate مواد ریز
fine rain باران ریز
fine setting تنظیم دقیق
fine aggregate مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
fine rain باران
fine setting تنظیم میکرومتری
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
travellers tell fine tales جهاندیده بسیارگوید دروغ
compacted fine earth خاک نرم کوبیده
She was a fine woman ( person ) . وجود بسیار نازنینی بود
fine-tooth comb ملاحظهدقیقوموشکافانهچیزی
fine motor skills مهارتهای حرکتی فریف
they gave him a fine sendoff ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
fine miscle movement حرکت فریف عضلانی
of a fine or beauteous mould خوش ریخت
fine cold asphalt اسفالت سرد و نرم
fine green marble سنگ گندمی
azimuth fine adjustment تنظیم قوس صحیح
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
compacted fine earth جاک نرم توپر
fine words butter no parsnips <proverb> از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
fine words butter no parsnips بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
chisel marking fine lines پرداز
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
part [ial] payment of a fine پرداخت قسمتی از جریمه
Fine words butter no parsnips. از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine data entry control کنترلدخولاطلاعاتعالی
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
two way machine ماشین دو راهه
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine بیت اجرا میشود
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine ماشین
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine دستگاه
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine تراشکاری کردن صیقل کردن
machine شیارانداختن روی فلز
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine تراشیدن ماشین
machine براده برداشتن
machine sensible قابل درک توسط کامپیوتر
machine ringing زنگ ماشینی
machine fault نقص ماشین
machine fault عیب ماشین
mowing machine علف چین
sanding machine ماشین سنباده زنی وصیقل کاری
sandblast machine ماشین ماسه پاش
reaping machine ماشین درو
reeling machine چرخک
reeling machine ماشین نخ پیچی
machine operating عملکرد ماشین
scouring machine ماشین سایش
punching machine دستگاه پانچ
punching machine دستگاه منگنه
punching machine ماشین سوراخکن
machine foundation پایه دستگاه
machine frame چارچوب دستگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com