Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
fine cold asphalt
اسفالت سرد و نرم
Other Matches
asphalt cold
اسفالت سرد
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
asphalt
اسفالت کردن
asphalt
زفت معدنی
asphalt
قیرمعدنی
asphalt still
آسفالتاکو
asphalt
[e]
آسفالت
asphalt
قیر خیابان
asphalt
اسفالت
sand asphalt
ماسه اغشته گرم یا سرد
compressed asphalt
اسفالت نورد شده
asphalt power
گرد اسفالت
asphalt revetment
پوشش اسفالتی
asphalt tile
خشت قیری
asphalt work
کار اسفالتی
sheet asphalt
اسفالت ریخته
emulsified asphalt
اسفالت امولسیون شده
asphalt power
پودر اسفالت
asphalt paving
جاده سازی
asphalt membrance
اندود قیری برای عایقکاری
asphalt mastic
ماستیک قیری
asphalt lining
روکش اسفالت
asphalt finisher
پرداخت کننده اسفالت
asphalt coating
اندود قیری
asphalt shingle
آسفالتتختهکوبی
roofing asphalt
اسفالت بام
roofing asphalt
اسفالت سقف
rolled asphalt
بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
compressed asphalt
اسفالت
gravel asphalt
اسفالت شنی
mastic asphalt
ماستیک قیر
insulating asphalt
اسفالت عایق بندی
mastic asphalt
اسفالت قیری
melted asphalt
اسفالت ریختگی
melted asphalt
اسفالت ماستیک
compressed asphalt
اسفالت کوبیده شده
natural asphalt
اسفالت طبیعی
refined asphalt
قیر تصفیه شده
oxidized asphalt
اسفالت اکسیده
refined asphalt
قیر پالاییده
natural asphalt
قیر طبیعی
natural rock asphalt
سنگ قیر
mastic asphalt floor
کف اسفالت قیری
asphalt coated pasteboard
مقوای قیر اندود
asphalt coated chips
روکش اسفالت روی سنگریزه ها
trinidad lake asphalt
قیر دریاچه ترینیداد
hot mix asphalt lining
روکش اسفالتی گرم
in fine
بالاخره
in fine
خلاصه
to fine down
بادادن مبلغی ازاجاره
fine
تاوان
to fine down
کاستن
fine
بسیار اماده
fine
رقیق شدن خوب
fine
فاخر
Fine, I will take it.
خوب من اتاق را میخواهم.
fine
عالی لطیف
fine
نرم
fine
ریز
That'll do me fine.
اون برای من کافیه.
fine
کیفیت بسیار بالا و عالی
fine
جزای نقدی
fine
فریف
fine
مصادره کردن
fine
ضربه توپزن به پشت منطقه خود
fine
کوچک کردن صاف شدن
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
fine
نازک
I'm fine with it.
<idiom>
من باهاش مشکلی ندارم.
fine
جریمه
fine
غرامت
fine
جریمه کردن
fine
شگرف
fine skill
مهارت فریف
fine structure
استخوانبندی فریف
fine structure
ساختار فریف
fine aggregate
مواد دانه ریز
fine spoken
خوش سخن
fine spun
غیرعملی
fine spun
دقیق خیالی
fine spun
نازک ریسته
fine drawing
رفوگری
fine sight
تنظیم دقیق زاویه توپ
fine sight
تنظیم خط نشانه دقیق
fine spun
باریک
fine toned
خوش صدا
fine sieve
غربیل
fine rain
نم نم
fine rain
باران ریز
fine leg
محل پشت سر توپزن
fine gravel
نرمه شن
fine gravel
شن ریز
fine drawn
لاغر شده در
fine drawn
نتیجه ورزش
fine grained
دانه دانه شده ریز
fine drawn
باریک
fine grained
ریزدانه
fine flour
میده
fine fingered
ماهر
fine fingered
چابک دست
fine rain
باران
fine drawer
رفوگر
fine sieve
الک
fine setting
تنظیم میکرومتری
fine adjustment
تنظیم فریف
fine adjustment
تنظیم دقیق
fine aggregate
مواد ریز
fine aggregate
مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
fine boring
سوراخکاری فریف
fine gravel
شن دانه ریز
fine draw
رفو کردن
fine draw
امتداد دادن
fine draw
نازک کردن
fine setting
تنظیم دقیق
fine sand
ماسه ریز
fine drawn
ممتد
fine tune
تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی
fine tuning
میزان سازی دقیق
I appreciate your concern, but I'm fine.
خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
to chop fine
ریزریزکردن
fine art
هنر هایزیبا
fine art
صنایع مستظرفه
fine art
آثار هنری نمایشگاه آثار هنری
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
fine art
هر مهارت هنری وفریف
fine print
متن چاپ شده با حروف ریز
We get along splendidly(fine)
خیلی با هم جور هستیم
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
fine spinning
ریسندگی نخ های ظریف
not to put too fine a p on it
رک وبادرشتی سخن گفتن
how fine is the weather
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
fine woven
ریزبافت
how fine the weather is
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
fine drawn
مفصل
fine turning
میزان سازی دقیق
fine arts
هنرهای زیبا
liable to fine
مشمول جریمه
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
compacted fine earth
جاک نرم توپر
they gave him a fine sendoff
ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
(go over with a) fine-toothed comb
<idiom>
خیلی بادقت
compacted fine earth
خاک نرم کوبیده
fine boring machine
دستگاه مته فریف
fine-tooth comb
ملاحظهدقیقوموشکافانهچیزی
She was a fine woman ( person ) .
وجود بسیار نازنینی بود
fine adjustment knob
دکمه تنظیم دقیق
fine motor skills
مهارتهای حرکتی فریف
of a fine or beauteous mould
خوش ریخت
fine miscle movement
حرکت فریف عضلانی
fine green marble
سنگ گندمی
altitude fine adjustment
دستگاه تنظیم دقیق
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
travellers tell fine tales
جهاندیده بسیارگوید دروغ
fine words butter no parsnips
بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fine words butter no parsnips
<proverb>
از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
chisel marking fine lines
پرداز
part
[ial]
payment of a fine
پرداخت قسمتی از جریمه
Fine words butter no parsnips.
از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine data entry control
کنترلدخولاطلاعاتعالی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
معنی دوستی را هم فهمیدیم
To spilt hair . To make a fine distinction .
مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
out in the cold
<idiom>
تنها
keep cold
دست پاچه نشدن
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
i f. cold
سردم است
it is cold
سرد است
to keep cold
دست پاچه نشدن
out cold
<idiom>
به کما رفتن
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
بدون آماده بودن
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
سرماخوردگی
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
سرما
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
نه گرم
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering
خونسرد
cold-shoulders
خونسرد
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
cold turkey
بیرو دربایستی
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
stone-cold
بسیارسرد
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold fish
غیر احساساتی
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
cold shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold coolant
مخزنخنککننده
cold air
هوایخنک
cold turkey
بلامقدمه
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com