English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English Persian
finish knife کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
Other Matches
finish دست کاری تکمیلی
to finish off تمام کردن
finish تماس انتهایی
finish تکمیل کردن
finish انتهای فرآیند یا تابع
finish بپایان رسانیدن
finish تمام کردن رنگ وروغن زدن
finish تمام شدن پرداخت رنگ وروغن
finish انجام دادن چیزی تا انتها
finish به انتها رسیدن
finish پرداخت کار
finish پرداخت
finish پایان مسابقه
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finish کامل کردن
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
to finish off پرداخت کردن
finish پایان
finish line خط پایان
brown finish صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
brush finish مخطط کردن
black finish پوشش سیاه
brush finish خط انداختن
brush finish اج دادن
bright finish صافکاری براق
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
dull finish کالیبر مرده
dull finish رخده مرده
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
finish stock موجودی کالای ساخته شده
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
garrison finish پیروزی غیرمنتظره
phosphate finish لعاب فسفات
oil finish روغن زنی دست اخر
mirror finish درخشان
mirror finish براق
phosphate finish روکش فسفات ضد زنگ و مات
satin finish جلا
end finish گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
satin finish برق
plaster finish اندود گچ
finish tape نوار پایان مسابقه
hard finish روکاری زبر
to fight to a finish تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
finish yarn نوار پایان مسابقه
glaze finish پرداخت برق یا لعاب
to finish the ball into the net با توپ گل زدن [فوتبال]
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
It was a racket from start to finish . از اول تا آخرش کلک بود
the knife الت جراحی
the knife چاقوی جراحی
a knife یک چاقو
knife : چاقو کارد
knife کارد زدن
knife : چاقو زدن
before you can say knife خیلی زود
knife تیغه
before you can say knife فورا
knife گزلیک
before you can say knife برقی ناگهان
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
plane knife تیغه رنده
cook's knife چاقویآشپزی
steak knife کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
hook knife چاقوی قلاب شکل [جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
pruning knife چاقوی شاخه زنی
knife polishing [پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
putty knife کارتک [ابزار]
pallet knife کاردک نقاشی
pallet knife کاردک
spackle knife کارتک [ابزار]
pallet knife ماله رنگ امیزی
paper knife کارد کاغذبری
paring knife سم تراش
paring knife ناخن گیر
trench knife کارد سنگری
three bladed knife چاقوی سه تیغه
painting knife چاقوینقاشی
dessert knife چاقویدسر
war to the knife کارد و کارد کشی
war to the knife جنگ سخت
war to the knife جنگ خونین
flick-knife چاقوی ضامندار
boning knife چاقویتزئینی
butter knife ضربهپایشنایپروانه
commando knife چاقویکماندو
dinner knife چاقویغذاخوری
fettling knife چاقویتراشیدنغذا
oyster knife چاقویمخصوصصدف
knife pleat پیلهتیغهای
kitchen knife چاقویآشپزخانه
ham knife چاقویژامبون
grapefruit knife چاقوی گریپ فروت
folding knife کارد جیبی تاشو [کارد سوئیسی]
flint knife چاقویسنگچخماقی
filleting knife چاقویماهیچهبربی
cheese knife چاقویپنیر
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife-edges لبه چاقو
knife-edges لبه تیغ
sheath knife چاقوی غلاف دار
paper-knife کاغذ بر
carving knife چاقوی حکاکی یا گوشت بری
knife edge لبه کارد
jack-knife چاقوی بزرگ جیبی
pocket knife چاقوی جیبی
palette knife کاردک نقاشی
bowie knife دشنه
bowie knife خنجر
knife-edges تیغه در
knife-edges لبه تیز هرچیزی
knife edge تیغه در
knife edge لبه چاقو
knife edge لبه تیغ
knife-edge لبه کارد
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge تیغه در
knife-edge لبه چاقو
knife-edge لبه تیغ
knife-edges لبه کارد
bread knife کارد نان بری
case knife چاقوی جلد دار
knife board میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
knife board نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
knife grinder چاقوتیزکن
knife grinder تیزگر
knife machine ماشین کاردپاک کنی چاقوتمیزکن
knife machine کاردپاک کن
knife rest جای چاقو
knife rest نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
knife switch کلید تیغهای
knife switch کلید اهرمی
knife switch کلید چاقویی
moon knife چاقوی پوست تراشی
moon knife چاقوی هلالی
dissecting knife کاردتشریح
cut it with a knife درمقابل
hack knife چاقوی مخصوص برش کامل
hand knife خوش بافت
cut it with a knife برضد
switchblade knife چاقوی ضامن دار
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
clasp knife چاقوی ضامن دار
case knife چاقوی بزرگ
dissecting knife چاقوی تشریح
large chopping knife ساطور
plaster cutting knife کارد گچبری
principal types of knife انواععمدهچاقو
This knife is too blunt for words . این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
jack knife bridge پل متحرک تاشو
types of kitchen knife انواعچاقویآشپزخانه
Swiss army knife دستهچاقوسوئیسی
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
double break knife switch کلید تیغهای دو اتصالی
knife-blade cartridge fuse فیوزفشنگیتیغهدار
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com