Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English
Persian
finishing touch
دست کاری تکمیلی
Other Matches
finishing
اندود
finishing
تمام کاری
finishing
عملیات تکمیل
finishing
پرداخت کاری
finishing
پرداخت
finishing
نازک کاری
finishing touches
پرداخت
finishing blow
ضربه مرگ
finishing post
پستانتهایی
finishing touches
دست کاری
finishing line
خطانتهایی
finishing strokes
دست کاری نهایی
finishing paint
رنگ سازی اماده
finishing limes
اهک مخصوص اندود
finishing of slopes
صاف کردن یک شیب
finishing coat
اندود رویه
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing blow
ضربه اخر
concrete finishing machine
دستگاه عملیات تکمیل بتن
to touch on
مطرح کردن
to touch up
بکارانداختن
touch and go
مشکوک
touch and go
در معرض خطر
to touch upon
مطرح کردن
to touch upon
ذکر کردن
to touch upon
اشاره کردن
to touch on
نام بردن
to touch upon
نام بردن
to touch on
ذکر کردن
touch up
<idiom>
لاک گرفتن
touch on (upon)
<idiom>
خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
touch off
<idiom>
شروع کاری
touch off
<idiom>
باعث انفجارشدن
touch and go
<idiom>
نامطمئن
to touch something
دست زدن به چیزی
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
get in touch with someone
<idiom>
باکسی تماس گرفتن
out of touch
ناآگاهبهشرایطجدید
to touch something
لمس کردن چیزی
to touch on
اشاره کردن
Please do not touch!
لطفا دست نزن
[نزنید]
!
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
touch
دست زدن به
touch
پرماس حس لامسه
to touch somebody
[something]
به کسی
[چیزی]
دست زدن
d. touch
دستکاری استادانه
to touch somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را لمس کردن
touch
زدن
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch
لمس کردن
touch
بساوش
touch
بساوایی
touch
متاثر شدن لمس دست زنی
touch
رسیدن به متاثر کردن
touch
لمس کردن پرماسیدن
d. touch
نازک کاری
touch me not
گل حنا
touch
برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
to keep in touch with any one
باکسی تماس داشتن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
to touch off
درکردن خالی کردن
to touch up
دست کاری کردن
to touch up
حک واصلاح کردن
to touch up
شلاق زدن
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
Don't touch it!
دست نزن !
Don't touch me!
به من دست نزن !
Don't touch me!; Don't you touch me!
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch me!; Don't you touch me!
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Make sure not to touch anything!
به چیزی دست نزنی ها !
to be hot to the touch
داغ به نظر رسیدن
Don't touch!
دست نزن
[نزنید]
!
Don't you touch me!
به من دست نزن !
touch paper
فتیله
touch hole
جای فتیله
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
touch line
خط کناری زمین
touch me not ish
امر ممنوعه
touch me not ish
مغرور
touch move
لمس مهره شطرنج
touch needle
سوزن محک
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
to touch ground
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to put to the touch
محک زدن
alternate to touch
نرمش کمر
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
delicacy of touch
فرافتکاری
delicacy of touch
ریزه کاری
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
the animal is not s. to touch
دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
to put to the touch
ازمودن
touch panel
صفحه حساس به تماس
touch receptors
گیرندههای بساوشی
touch-typed
نگارش با روش پرماسی
touch-type
نگارش با روش پرماسی
touch-types
نگارش با روش پرماسی
touch-typing
نگارش با روش پرماسی
easy touch
زیرک-زبل
To be in touch ( contact) with someone.
با کسی درتماس بودن
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
common touch
<idiom>
با همه رفتار مناسب داشتن
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
soft touch
آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
touch wood
یکجوربازی کودکان
touch spot
ناحیه بساوشی
touch wood
اتش افروزنه اتش زنه
touch screen
صفحه نمایش لمسی
touch wood
قو
touch me not ish
گل حنا
touch sensitive display
صفحه نمایش حساس لمسی
He has a delightful touch on the guitar .
گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
touch tone telephone
تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning .
گوش شیطان کر (بزن بچوب )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com