English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
fire call درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
Search result with all words
call for fire درخواست اتش
call for fire درخواست اتش کردن
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call up دستور ارسال گزارش
on call بنا به درخواست
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up تذکر دادن جمع کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up دستور ارسال گزارش
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up تذکر دادن جمع کردن
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
on call اتشهای طبق درخواست
next call تماسخواب
to call توجه کسیراجلب کردن
call off خاتمه دادن
call off بر هم زدن
to call نام دادن
to call نامیدن
through call مکالمه مستقیم
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
call off صرفنظر کردن
call off منحرف کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call in تو خواندنی
call in تو خوانی
call forth بکار انداختن
to call for anyone پی کسی فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
call by name فراخوانی با نام
call by value فراخوانی با ارزش
call down سرزنش کردن
call down ملامت کردن تحقیر کردن
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call out اعلام خطر کردن
at or within call اماده فرمان
call off <idiom> کنسل کردن
call on <idiom> سرزدن به کسی
call on <idiom> صدا زدن کسی
call up <idiom> تلفن کردن
call out اعلام خطر
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
call for ایجاب کردن
at call اماده فرمان
at call عندالمطالبه
at call به محض درخواست عندالمطالبه
at call فورا
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
call for مستلزم بودن
call صدا زدن
to call into being هستی دادن
call up صدا زدن
to call in صداکردن
to call off منحرف یامنصرف کردن
to call out دادزدن
to call in دعوت کردن
to call out بلندصداکردن
to call for خواستن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
first call شیپور جمع
to call in خواستن
to call in مطالبه کردن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to call up خواستن
to call up احضارکردن
to call up بخاطراوردن یاداوردن
to call together جمع کردن
to call together فراهم اوردن
to call into being بوجوداوردن
call statement حکم فرا خوانی
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to account حساب خواستن از
call over the coals سرزنش کردن
to call the rolls حاضروغایب کردن
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
call price ارزش اسمی
to call in evidence استشهادکردن از
call to mind بخاطر اوردن
call the roll حاضر و غایب کردن
to call on god بخدادعاکردن
call the roll حضور و غیاب کردن
to call into requisition بمصادره یاسخره گرفتن
to call into requisition باز گرفتن
call processing فراخوان پردازی
call to account مواخذه کردن از
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
call instruction دستورالعمل فراخوانی
call in question تردید کردن در
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
call for tender برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
to call to witness بگواهی خواندن
call for help to god دعا
call time تایم اوت
to call to witness بشهادت طلبیدن
to call to witness استشهادکردن از
call into requisition به مصادره گرفتن
call meter کنتور مکالمات تلفنی
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call in evidence گواهی خواستن از
call option خرید به شرط خیار
call one's shot مشخص کردن هدف
to call to mind بیاداوردن
to call to mind بخاطراوردن
to call to remembrance بیاداوردن
to call to remembrance بخاطر اوردن
call mission درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call for ..... under the credit درخواست کردن ..... تحت اعتبار
call to prayer اذان
to call back بازخواندن
call boxes کیوسک تلفن
subroutine call فراخوانی زیرروال
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
call boxes کابین تلفن
sick call مراجعه به بهداری
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
To visit someone . To call on someone. بدیدن کسی رفتن
call boxes اتاقک تلفن
call box تلفن صحرایی
supervisor call فراخوانی نافر
phone call تماستلفنی
curtain call بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain call کف زدن حضار
to call back پس گرفتن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
call boxes تلفن صحرایی
clarion call احساساتعمومیدربارهچیزی
drill call شیپور مشق
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
they call him mister یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
call box کیوسک تلفن
call box اتاقک تلفن
call the shots <idiom> سفارش دادن
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
commander's call در اختیار فرماندهی
drill call شیپور شروع مشق صف جمع
chargeable call مکالمه قابل پرداخت
to call in question تردیدکردن در
call to witness به شهادت طلبیدن
call to witness گواهی خواستن از
call to witness گواه گرفتن
call to quarters شیپور احضار
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
to call in evidence بشهادت طلبیدن
to call cousins قوم و خویش داشتن
to call for tenders بمناقصه گذاشتن
sick call صف بیماران
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
call box کابین تلفن
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
conference call دعوت به سخنرانی
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
to call in evidence گواهی خواستن از
call to prayer اقامه قبل از نماز
call signs معرف
put and call بیع خیاری
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
call someone names دشنام دادن
call someone names بد دهنی کردن
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
officers call شیپور افسر پیش
on-call service آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
ports of call بندر توقف
ports of call بندر لنگراندازی
ports of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
port of call بندر توقف
quail call تیپچه بلدرچین
quail call تیپچه
call signs معرف رادیویی
call sign معرف
call sign معرف رادیویی
call-ups تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups تذکر دادن جمع کردن
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups دستور ارسال گزارش
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
call girls فاحشه تلفنی
call girl فاحشه تلفنی
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
port of call بندر لنگراندازی
port of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
call house فاحشه خانه
international call سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
line call اعلام خط نگهدار
line call اعلام خط نگه دار
library call فراخوانی کتابخانهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com