Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (9 milliseconds)
English
Persian
fiscal year
سال مالی
fiscal year
سال مالی سال جاری
fiscal year
دوره مالی
Other Matches
A firend last year and an aquaintance this year!.
<proverb>
پارسال دوست امسال آشنا.
year to year fluctuation
نوسانات سالیانه
tenant from year to year
مستاجر یک ساله
All the year round. Yes in year out .
سالی دوازده ماه ( هر سال )
fiscal
سال مالی
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
fiscal
مالیاتی
fiscal
محاسباتی
fiscal
مالی
fiscal years
دوره مالی
procuration fiscal
دادستان بخش در اسکاتلند
fiscal control
کنترل مالی
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
fiscal policy
سیاست مالی
fiscal policy
سیاست مالیاتی
fiscal station
تاسیسات سریال
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
fiscal control
نظارت مالی
fiscal years
سال مالی سال جاری
procurators fiscal
دادستان
procurator fiscal
دادستان
fiscal years
سال مالی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
active fiscal policy
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
the f.of the year
برگ ریزان
within a year
در عرض یک سال
year in year out
سال دوازده ماه
year in year out
همیشه
year by year
همه ساله
year by year
سال بسال
off year
سال کم فعالیت
off year
سال کسادی
off year
سال کم محصول
next year
سال دیگر
next year
سال بعد
last year
سال گذشته
last year
پارسال
in the year
در سال 3491
in the a. year of
درسال فرخنده فال
in the a. year of
درسال خجسته
in the year one
در زمان بسیار پیش
f.year old
پنج ساله
year
سال
d. year
سال میلادی مسیحی
New Year
سال نو
New Year
سال جدید
year
سنه
each year
هرسال
year
سال نجومی
year-end
سال پایان
year-long
یک سال
year-long
به مدت یک سال
year-long
یک ساله
year-round
در تمام مدت سال
year-round
همه ی سال
tax year
مالیات سالانه
year-end
پایان سال
year-end
سالپایانی
year-end
وابسته به پایان سال
work year
سال کاری
year and day
یک سال و یک روز
year and day
مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
year book
سالنامه
light-year
سال نوری
light year
سال نوری
New Year's Eve
شب سال نو
New Year's Eve
شب ژانویه
During (in)the current year.
درسال جاری
In the year 2000…
درسال 2000...
with each passing year
با گذشت هر سال
year of age
سال عمر
By the end of the year
تا آخر سال
from (since) the year one
[American E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
theater of the year
تئاتر سال
intercalary year
سال کبیسه
quarter
[year]
دوره سه ماهه
quarter
[year]
سه ماه
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
year-round
<idiom>
همه ساله
leap year
سال کبیسه
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
the year in question
سالی که مورد بحث است
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
early in the year
دراوایل سال
calendar year
سال تقویمی
last year's produce
محصول پارسال
leave year
سال خدمتی
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
lunar year
سال قمری
natural year
سال طبیعی
dry year
خشک سال
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
calender year
سال تقویمی
it was sold at 0 year's p
بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
dry year
خشکسال
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dear year
سال گرانی
he was born in the year
درسال 00000زائیده یامتولدشد
i wish you a happy new year
سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
i wish you a happy new year
سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
civil year
سال عرفی
callendar year
سال جاری
callendar year
سال
calender year
سال کامل تقویم یک سال
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
wet year
سال پر اب
sluggish year
سال رکود
sluggish year
سال کسادی
solar year
سال خورشیدی
solar year
سال شمسی
sothic year
سال خورشیدی مصری
financial year
سال مالی
the year past
سال گذشته
tropical year
سال استوایی
tropical year
سال اعتدالی
vintage year
سال وفور محصول انگور
vintage year
سال پرنعمت
water year
سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
sidreal year
سال نجومی
school year
سال تحصیلی
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
academic year
سال تحصیلی
academic year
سال دانشگاهی
rainy year
آبسال
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
from (since) the year dot
[British E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
The consumption of suger has gone up this year .
مصرف شکرامسال با لارفته است
apparent solar year
سال فاهری شمسی
apparent solar year
سال شمسی
to say so long to the end of the year
با سال پیش خداحافظی کردن
platonic cycle or year
مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
At the beginning of the month (year).
سر ماه ( سال )
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
As part of my training, I spent a year abroad.
درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year.
آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com