Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English
Persian
fish and chips
خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
Other Matches
chips
چیپس
chips
کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود
chips
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chips
پاس بلند قوسی
chips
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chips
اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chips
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
(when the) chips are down
<idiom>
بامشکل بزرگی مواجه شدن
when the chips are down
<idiom>
درزمان مهم وخطرناک
chips
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
chips
تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
chips
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chips
کامپیوتر کامل ساده شامل CPU حافظه و پورتهای ورودی / خروجی روی یک قطعه
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
سیب زمینی سرخ کرده
chips
رنده کردن
chips
ورقه شدن
chips
خرده چوب
chips
پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips
لپ پریده کردن یا شدن
chips
ژتن ریزه
chips
تراشه
chips
مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
chips
ژتون
silicon chips
تراشه سیلیکن
silicon chips
تراشه سیلیکان
silicon chips
تراشه سیلیسی
bituminized chips
تراشههای اسفالت
potato chips
چیپز
potato chips
باریکه سیب زمینی سرخ کرده
discharge of chips
تخلیه براده ها
let the chips fall where they may
<idiom>
نگران نتیجه یک کشف نبودن
removal of chips
برداشت براده
removal of chips
براده برداری
bargaining chips
انگیزانه
bargaining chips
مزیت
bargaining chips
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
asphalt coated chips
روکش اسفالت روی سنگریزه ها
The prospects are bleak . The chips are down .
هواپس است
fish out
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
to fish up
بیرون کشیدن
fish for
<idiom>
مچگیری کردن
i went to fish
رفتم
to fish up
دراوردن
to fish out
بیرون اوردن فهمیدن
fish like
ماهی مانند
to fish out
دراوردن
i went to fish
ماهی بگیرم
fish
ماهی
fish
پشت بند گذاشتن
fish
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
fish
جستجو کردن طلب کردن
fish
بست زدن
fish
صیداز اب
fish
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish
انواع ماهیان
saw fish
اره ماهی
shell fish
جانور صدف
shell fish
ماهی صدف
sport fish
ماهیگیری تفریحی
sword fish
شمشیر ماهی
sheat fish
جری
sheat fish
گربه ماهی
tuna fish
ماهی تن
hag fish
عجوزه زشت زن جادوگر
hag fish
ساحره
to fish for information
<idiom>
یک دستی زدن به کسی
[اصطلاح روزمره]
kettle of fish
مهمانی دانگی
kettle of fish
اشفتگی اختلال
kettle of fish
کار
kettle of fish
امر
peter fish
ماهی روغن کوچک
fish-bladder
[تزئینی شبیه کیسه ماهی باد شده]
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
hag fish
پیرزن زشت
sword fish
اره ماهی
fish finger
ماهیتکهتکهشدهیخی
fish slice
ابزاریدرآشپزخانهبرایسرخکردنماهی
fish design
طرح ماهی درهم یا هراتی
[این نوع طرح به گونه های مختلف در فرش ایران، ترکیه، چین و هند بکار گرفته می شود.]
have other fish to fry
[have better fish to fry]
لقمه چرب تری در نظر داشتن
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
fish out of water
<idiom>
طرف وصله ناجوراست
kettle of fish
<idiom>
بافکر عمل کردن
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
cold fish
غیر احساساتی
big fish
فردمهمودارایقدرت
tin fish
ماهی کنسرو
to fish for trout
صیدقزل الاکردن
have other fish to fry
[have better fish to fry]
کار مهمتر داشتن
tuna fish
ماهی تونایاتون
fish dish
فرفماهی
fish fork
چنگالمخصوصخوردنماهی
fish kettle
فرفمخصوصماهی
fish scaler
ابزارماهی
other fish to fry
<idiom>
شلوغ بودن سر
gold fish
ماهی طلایی
fish ball
کوفته ماهی وسیب زمینی
fish bone
استخوان ماهی
fish bone
خارماهی
fish cake
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
fish carver
کاردماهی خردکنی
fish culture
ماهی پروری
fish culture
تربیت ماهی
fish fag
زن ماهی فروش
fish fag
زن بدزبان یابد دهان
fish farm
پرورشگاه ماهی
fish globe
شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
fish glue
سریش ماهی
fish hawk
مرغ استخوان خوار
fish backed
گرده ماهی
finger fish
نجم بحری
finger fish
ستاره دریایی
gold fish
ماهی قرمز
flying fish
صورت فلکی ماهی پرنده
flying fish
ماهی پردار
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
coal fish
یکجورماهی روفن
cramp fish
ماهی برق
cramp fish
ماهی رعاد
crape fish
ماهی روغن نمک زده وخشک
cuttle fish
ماهی مرکب
cuttle fish
سپیداج
devil fish
چرتنه
devil fish
هشت پا
devil fish
اختپوت
fish hawk
دال دریایی
fish hawk
همای
needle fish
نیزه ماهی
fish pot
سبدبرای گرفتن ماهی بویژه مارماهی وخرچنگ
fish sound
بادکنک ماهی
fish spawn
تخم ماهی
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
fish tail
مانند دم ماهی
fish warden
متصدی امور شیلات
fish wire
فنر سیم کشی
globe fish
یکجورماهی که میتواندبادکرده خودراگردسازد
flat fish
ماهی پهن
fly fish
بامگس ماهی گرفتن
frog fish
ماهی کوسه
game fish
ماهی مجاز برای صیادی
game fish
ماهی موردنظر
fish plate
وصله
fish plate
لبه گیر
fish line
ریسمان ماهی گیری
fish pearl
مرواریدساختگی
fish line
زه قلاب
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
fish hook
قلاب ماهیگیری
fish story
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
fish paper
عایق کاغذی
fish joint
محل اتصال دو خط اهن یادوتیر
fish plate
پشت بند
fish glue
[isinglass]
چسب سریش
Caspian White Fish
ماهی سفید
[جانور شناسی]
There are as good fish in the sea as ever came out.
<proverb>
از دریا هر چقدر ماهى بگیرى باز هم ماهى دارد.
There are plenty of other fish in the sea.
<idiom>
<proverb>
آدم قحطی نیست.
To fish in troubled waters.
از آب گل آلود ماهی گرفتن
it is a pretty kettle of fish
بد وضعی است
it is a pretty kettle of fish
عجب وضعی است
to souse a meat or fish
درترشی گذاشتن گوشت یاماهی
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
the fish smacks of the tin
ماهی بوی حلبی را برداشته است
jelly fish float
شناور شدن در اب با دست وپای دراز
to fish in troubled waters
ازاب گل الودماهی گرفتن
to fish in troubled waters
پی بازاراشفته گشتن
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com