English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
fixed area ناحیه ثابت
Other Matches
fixed قطعی
fixed ثابت شده
fixed معین
fixed ماندنی مقطوع
fixed ثابت
well fixed خوب تثبیت شده
well fixed پولدار
well fixed دارا
well fixed ثروتمند
I'll get you all fixed up. همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
fixed ماندنی
fixed مقطوع
fixed گیردار
we fixed in the town در شهر ماندیم
fixed format قابل ثابت
fixed fire اتش نشان شده
fixed fire اتش متمرکز
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
fixed davit جرثقیل ثابت
fixed geometry هواپیمایی با بال ثابت
fixed bridge پل ثابت
fixed length با درازای ثابت
fixed inputs منابع ثابت
fixed winglet بالچهثابت
fixed inputs نهادههای ثابت
fixed jaw اهرم ثابت
fixed blade تیغهثابت
fixed bayonet سرنیزهثابت
fixed base پایهثابت
fixed arch طاقثابت
fixed income درامد ثابت
fixed idea تعصب
fixed idea فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
fixed head با نوک ثابت
fixed light چراغ ثابت
fixed field میدان ثابت
fixed condenser خازن ثابت
fixed capacitor خازن ثابت
fixed budget بودجه ثابت
fixed bridge پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
fixed beam تیر دوسر گیردار
fixed beam تیر گیردار
fixed beam تیر دو سر گیردار
fixed beam تیر ثابت
fixed assets دارائیهای ثابت
fixed assets درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
fixed assets داراییهای ثابت
fixed asset دارائی ثابت
fixed ammunition مهمات ثابت
carbon fixed کربن ثابت
fixed capital سرمایه ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
fixed factor عوامل ثابت تولید
fixed factor عوامل تولید ثابت
fixed portion سهام معینه
fixed ersistor مقاومت ثابت
fixed echo انعکاس ثابت روی صفحه رادار
fixed echo اکوی ثابت
fixed disk دیسک ثابت
fixed davit davit gantrytype : syn
fixed davit قایق بالابر ثابت
fixed costs هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
fixed costs هزینههای سرمایهای
fixed costs هزینههای ثابت
fixed cost هزینه ثابت و معین
fixed casement قاب ثابت
carbon fixed ذغال ثابت
fixed material مواد پایدار
fixed spacing فاصله دهی ثابت
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
fixed storage حافظه ثابت
fixed resources منابع ثابت
fixed radix با مبنای ثابت
fixed star ستاره ثابت
fixed platform سکویثابت
fixed property سرمایه ثابت
fixed property اموال غیر منقول
fixed supply عرضه ثابت
fixed price قیمت ثابت
fixed storage انباره ثابت
fixed reticle تار موی ثابت زاویه یاب
fixed stock مالک انحصاری سهام
fixed spool قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
fixed star ثوابت
fixed stars ثوابت
fixed round فشنگ ثابت
fixed wing هواپیمای بال ثابت
fixed wing بال ثابت
fixed-wing هواپیمای بال ثابت
fixed-wing بال ثابت
fixed round فشنگ کامل
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
fixed pivot لولای ثابت
fixed pivot محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
fixed point ممیز ثابت
fixed point با ممیز ثابت
fixed point نقطه ثابت
Price are fixed here . دراینجا قیمتها ثابت هستند
fixed shell گلوله متصل
fixed system توزیع ثابت اب
fixed portion فرض
fixed weight وزن ثابت
fixed support تکیه گاه گیردار
fixed support بردگاه گیردار
fixed exchange rate نرخ مبادله ثابت ارز
cost plus a fixed fee هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
fixed bed polymerization بسپارش در بستر ثابت
fixed length record رکورد باطول ثابت
fixed term deposit سپرده ثابت
fixed time call مکالمه در زمان معین و ثابت
moment at fixed ends لنگر سر گیردار تیر
fixed word length کلمه با طول ثابت
heirs having fixed shares ذوالفرائض
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
fixed wheel gate دریچه قرقرهای با محورثابت
fixed wing aircraft هواپیما با بال ثابت
fixed size records رکوردهای با اندازه ثابت
fixed head disk گرده با نوک ثابت
fixed head disk دیسک با نوک ثابت
fixed point part جزء کسری
fixed point operation عملکرد با ممیز ثابت
fixed point number عدد با ممیز ثابت
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
fixed point notation = قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
fixed point notation نشان گذاری با ممیز ثابت
fixed point arithmetic حساب ممیز ثابت
fixed input coefficients ضریب نهادههای ثابت
fixed length record مدرک با درازای ثابت
fixed length record رکورد با درازای ثابت
fixed point representation نمایش ممیز ثابت
fixed ground water اب زیرزمینی ماندگار
fixed roller gate دریچه چرخ قرقرهای ثابت
fixed cost curve منحنی هزینه ثابت
fixed share of an heir فرض در ارث
fixed selling price قیمت ثابت فروش
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
fixed end moment لنگر گیرداری
fixed exchange rate نرخ ثابت ارز
fixed ratio schedule برنامه نسبتی ثابت
fixed program computer computer program wired
fixed production coefficients ضرایب تولید ثابت
fixed post system سیستم پاسگاه ثابت
fixed post system سیستم پستهای نگهبانی ثابت
average fixed cost هزینه ثابت متوسط
fixed numeric format قالب عددی ثابت
total fixed cost کل هزینه ثابت
fixed distance marking خطمقطعثابت
fixed-roof tank سقفثابتمخزن
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
fixed disk [American E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
fixed disc [British E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
fixed slab buttress dam سد با پشتبند ثابت
fixed word length computer کامپیوتر با طول کلمه ثابت
fixed center turret lathe ماشین تراش با مرکز ثابت
fixed head disk unit واحد دیسک با هد ثابت
duplex fixed bed miller دستگاه فرز دوبل
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
area شاخه [دانشی]
area بخشی از حافظه اصلی که داده ها را از فضای ذخیره سازی در خود نگهداری میکند تا پردازش شوند
area بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
area اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
no-go area منطقهممنوعه
area مساحت
area دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
area ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
area سطح مقطع
area مساحت سطح
area محوطه
area پهنه
area سطح
area منطقه
area رشته [دانشی]
area حوزه
area ناحیه
area فضا
area عرصه
area پهنک
area جستجو برای داده خاص در بخشی از حافظه یا فایلها
area گرافی خط ی که در آن فضای پایین خط با یک الگو یا رنگی پر شده است
area قلمرو
area of ice منطقهپوشیدهازیخ
games area محوطهبازی
hitting area سطحضربه
work area ناحیه کاری
area code کد سه رقمی
area codes کد سه رقمی
wing area مساحت بال
trains area منطقه بنه
trains area منطقه بنه رزمی یکان
transfer area در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
transport area منطقه حمل و نقل پرسنل
turnout area ابخور یک ابگیر توزیع
underdeveloped area منطقه توسعه نیافته
user area فضای مخصوص استفاده کننده
vital area منطقه حیاتی
vital area منطقه حیاتی پدافند هوایی
vulnerable area منطقه اسیب پذیر
vulnerable area منطقه اسیب پذیری هدف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com