Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
fixed fire
اتش متمرکز
fixed fire
اتش نشان شده
Other Matches
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
well fixed
ثروتمند
fixed
ثابت
fixed
ماندنی
well fixed
دارا
fixed
گیردار
well fixed
خوب تثبیت شده
fixed
معین
fixed
ثابت شده
fixed
ماندنی مقطوع
fixed
قطعی
well fixed
پولدار
fixed
مقطوع
I'll get you all fixed up.
همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
fixed blade
تیغهثابت
fixed inputs
نهادههای ثابت
fixed pivot
محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
fixed point
ممیز ثابت
fixed point
با ممیز ثابت
fixed income
درامد ثابت
fixed radix
با مبنای ثابت
fixed idea
تعصب
fixed inputs
منابع ثابت
fixed investment
سرمایه گذاری ثابت
fixed length
با درازای ثابت
fixed support
بردگاه گیردار
fixed platform
سکویثابت
fixed arch
طاقثابت
fixed winglet
بالچهثابت
fixed pivot
لولای ثابت
fixed material
مواد پایدار
fixed light
چراغ ثابت
fixed base
پایهثابت
fixed jaw
اهرم ثابت
Price are fixed here .
دراینجا قیمتها ثابت هستند
fixed point
نقطه ثابت
we fixed in the town
در شهر ماندیم
fixed spool
قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
fixed star
ستاره ثابت
fixed star
ثوابت
fixed stars
ثوابت
fixed stock
مالک انحصاری سهام
fixed storage
حافظه ثابت
fixed supply
عرضه ثابت
fixed area
ناحیه ثابت
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
fixed support
تکیه گاه گیردار
fixed system
توزیع ثابت اب
fixed spacing
فاصله دهی ثابت
fixed shell
گلوله متصل
fixed portion
سهام معینه
fixed portion
فرض
fixed price
قیمت ثابت
fixed property
اموال غیر منقول
fixed property
سرمایه ثابت
fixed storage
انباره ثابت
carbon fixed
کربن ثابت
carbon fixed
ذغال ثابت
fixed resources
منابع ثابت
fixed reticle
عدسی ثابت دوربین
fixed reticle
تار موی ثابت زاویه یاب
fixed round
فشنگ کامل
fixed round
فشنگ ثابت
fixed weight
وزن ثابت
fixed beam
تیر ثابت
fixed-wing
بال ثابت
fixed-wing
هواپیمای بال ثابت
fixed costs
هزینههای ثابت
fixed costs
هزینههای سرمایهای
fixed costs
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
fixed wing
بال ثابت
fixed wing
هواپیمای بال ثابت
fixed davit
قایق بالابر ثابت
fixed davit
جرثقیل ثابت
fixed davit
davit gantrytype : syn
fixed budget
بودجه ثابت
fixed bridge
پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
fixed beam
تیر دو سر گیردار
fixed beam
تیر گیردار
fixed assets
دارائیهای ثابت
fixed assets
درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
fixed assets
داراییهای ثابت
fixed beam
تیر دوسر گیردار
fixed asset
دارائی ثابت
fixed bridge
پل ثابت
fixed cost
هزینه ثابت و معین
fixed ammunition
مهمات ثابت
fixed echo
اکوی ثابت
fixed capacitor
خازن ثابت
fixed factor
عوامل ثابت تولید
fixed disk
دیسک ثابت
fixed field
میدان ثابت
fixed casement
قاب ثابت
fixed format
قابل ثابت
fixed geometry
هواپیمایی با بال ثابت
fixed head
با نوک ثابت
fixed bayonet
سرنیزهثابت
fixed factor
عوامل تولید ثابت
fixed idea
فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
fixed capital
سرمایه ثابت
fixed echo
انعکاس ثابت روی صفحه رادار
fixed ersistor
مقاومت ثابت
fixed condenser
خازن ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
net fixed investment
سرمایه گذاری ثابت خالص
fixed interval schedule
برنامه فاصلهای ثابت
moment at fixed ends
لنگر سر گیردار تیر
fixed ratio schedule
برنامه نسبتی ثابت
fixed roller gate
دریچه چرخ قرقرهای ثابت
fixed word length
کلمه با طول ثابت
fixed wing aircraft
هواپیما با بال ثابت
fixed term deposit
سپرده ثابت
fixed point representation
نمایش ممیز ثابت
fixed disk
[American E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
fixed disc
[British E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
fixed wheel gate
دریچه قرقرهای با محورثابت
fixed share of an heir
فرض در ارث
fixed selling price
قیمت ثابت فروش
cost plus a fixed fee
هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
fixed post system
سیستم پستهای نگهبانی ثابت
fixed point number
عدد با ممیز ثابت
fixed point notation =
نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
fixed point notation =
قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
fixed cost curve
منحنی هزینه ثابت
fixed length record
رکورد باطول ثابت
fixed point notation
نشان گذاری با ممیز ثابت
fixed point arithmetic
حساب ممیز ثابت
fixed numeric format
قالب عددی ثابت
fixed input coefficients
ضریب نهادههای ثابت
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
fixed pitch propeller
ملخ با گام ثابت
fixed end moment
لنگر گیرداری
fixed exchange rate
نرخ ثابت ارز
fixed distance marking
خطمقطعثابت
fixed exchange rate
نرخ مبادله ثابت ارز
fixed point operation
عملکرد با ممیز ثابت
fixed point part
جزء کسری
fixed head disk
گرده با نوک ثابت
heirs having fixed shares
ذوالفرائض
total fixed cost
کل هزینه ثابت
fixed ground water
اب زیرزمینی ماندگار
fixed production coefficients
ضرایب تولید ثابت
fixed head disk
دیسک با نوک ثابت
fixed size records
رکوردهای با اندازه ثابت
fixed-roof tank
سقفثابتمخزن
fixed program computer
computer program wired
fixed length record
مدرک با درازای ثابت
average fixed cost
هزینه ثابت متوسط
fixed post system
سیستم پاسگاه ثابت
fixed length record
رکورد با درازای ثابت
fixed bed polymerization
بسپارش در بستر ثابت
fixed word length computer
کامپیوتر با طول کلمه ثابت
fixed head disk unit
واحد دیسک با هد ثابت
fixed center turret lathe
ماشین تراش با مرکز ثابت
fixed slab buttress dam
سد با پشتبند ثابت
duplex fixed bed miller
دستگاه فرز دوبل
on fire
مشتاق
fire up
روشن کردن
on fire
مشتعل درتاب وتب
fire at will
اتش به اختیار خود
fire at will
اتش به اختیار
on fire
سوزان
on fire
درحریق
to fire out
بیرون انداختن
fire off
در کردن
fire off
شلیک کردن
fire new
نونو
to fire out
بیرون کردن
fire out
بیرون انداختن
fire new
بکلی نویاتازه
keep the fire in
اتش را روشن نگاه دارید
fire out
بیرون کردن
sure-fire
حتما موفق
fire
تیراندازی کردن
to fire off
شلیک کردن
fire
پرتاب راکت
fire
شلیک تیراندازی شلیک کنید
fire
شلیک کردن
fire
اتش کردن
to fire up something
با تحریک چیزی را افزایش دادن
to fire up
روشن کردن
to fire up
گیراندان
sure-fire
شکست ناپذیر
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
under fire
تیراتش
Keep away from the fire .
نزدیک آتش نرو
under fire
<idiom>
درمرکز حمله بودن
fire up
اتشی شدن
to fire
تیر زدن
fire
بیرون کردن انگیختن
fire
تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fire
افروختن
to d. down a fire
اتش رازیر خاکستر کردن
to be under fire
سخت مورد انتقاد قراردادن
fire
شوت محکم و مستقیم
the fire
النار
to fire at something
تیر زدن به چیزی
to fire off
درکردن
fire
حرارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com