Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fixed ground water
اب زیرزمینی ماندگار
Other Matches
ground water
اب زیرزمینی
ground water
ابهای زیرزمینی
ground water trench
بریدگی اب زیرزمینی
ground water table
سفره اب زیرزمینی
ground water table
سفره ابخوان
ground water table
سطح اب زیرزمینی
ground water storage
اب انباشت زیرزمینی
ground water flow
فرورفت
ground water basin
حوزه اب زیرزمینی
ground water runoff
جریان زیرزمینی
water permeates the ground
اب در زمین نفوذ یا سرایت میکند
actual velocity of ground water
سرعت واقعی اب زیرزمینی
fixed
ماندنی مقطوع
fixed
قطعی
fixed
معین
well fixed
ثروتمند
fixed
گیردار
well fixed
دارا
well fixed
پولدار
I'll get you all fixed up.
همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
well fixed
خوب تثبیت شده
fixed
ثابت
fixed
ثابت شده
fixed
مقطوع
fixed
ماندنی
fixed head
با نوک ثابت
fixed-wing
هواپیمای بال ثابت
fixed geometry
هواپیمایی با بال ثابت
fixed wing
بال ثابت
fixed fire
اتش نشان شده
fixed fire
اتش متمرکز
fixed field
میدان ثابت
fixed factor
عوامل ثابت تولید
fixed factor
عوامل تولید ثابت
fixed idea
فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
fixed idea
تعصب
fixed income
درامد ثابت
fixed costs
هزینههای ثابت
fixed-wing
بال ثابت
fixed material
مواد پایدار
fixed light
چراغ ثابت
fixed length
با درازای ثابت
fixed investment
سرمایه گذاری ثابت
fixed inputs
منابع ثابت
fixed inputs
نهادههای ثابت
fixed format
قابل ثابت
fixed ersistor
مقاومت ثابت
fixed bridge
پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
fixed bridge
پل ثابت
fixed beam
تیر دوسر گیردار
fixed beam
تیر گیردار
fixed beam
تیر دو سر گیردار
fixed beam
تیر ثابت
fixed assets
دارائیهای ثابت
fixed area
ناحیه ثابت
fixed assets
درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
fixed assets
داراییهای ثابت
fixed asset
دارائی ثابت
fixed ammunition
مهمات ثابت
Price are fixed here .
دراینجا قیمتها ثابت هستند
carbon fixed
ذغال ثابت
fixed budget
بودجه ثابت
fixed capacitor
خازن ثابت
fixed echo
انعکاس ثابت روی صفحه رادار
fixed echo
اکوی ثابت
fixed disk
دیسک ثابت
fixed davit
davit gantrytype : syn
fixed davit
جرثقیل ثابت
fixed davit
قایق بالابر ثابت
fixed costs
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
fixed costs
هزینههای سرمایهای
fixed cost
هزینه ثابت و معین
fixed casement
قاب ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
fixed capital
سرمایه ثابت
fixed condenser
خازن ثابت
carbon fixed
کربن ثابت
fixed wing
هواپیمای بال ثابت
fixed weight
وزن ثابت
fixed base
پایهثابت
fixed round
فشنگ ثابت
fixed round
فشنگ کامل
fixed reticle
عدسی ثابت دوربین
fixed resources
منابع ثابت
fixed supply
عرضه ثابت
fixed radix
با مبنای ثابت
fixed property
سرمایه ثابت
fixed property
اموال غیر منقول
fixed shell
گلوله متصل
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
fixed spacing
فاصله دهی ثابت
fixed support
تکیه گاه گیردار
fixed support
بردگاه گیردار
fixed storage
حافظه ثابت
fixed storage
انباره ثابت
fixed stock
مالک انحصاری سهام
fixed stars
ثوابت
fixed star
ثوابت
fixed star
ستاره ثابت
fixed spool
قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
fixed system
توزیع ثابت اب
fixed winglet
بالچهثابت
fixed platform
سکویثابت
fixed price
قیمت ثابت
we fixed in the town
در شهر ماندیم
fixed portion
سهام معینه
fixed portion
فرض
fixed point
نقطه ثابت
fixed point
با ممیز ثابت
fixed arch
طاقثابت
fixed blade
تیغهثابت
fixed bayonet
سرنیزهثابت
fixed point
ممیز ثابت
fixed jaw
اهرم ثابت
fixed pivot
محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
fixed reticle
تار موی ثابت زاویه یاب
fixed pivot
لولای ثابت
average fixed cost
هزینه ثابت متوسط
fixed exchange rate
نرخ مبادله ثابت ارز
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
total fixed cost
کل هزینه ثابت
net fixed investment
سرمایه گذاری ثابت خالص
moment at fixed ends
لنگر سر گیردار تیر
fixed-roof tank
سقفثابتمخزن
fixed bed polymerization
بسپارش در بستر ثابت
fixed word length
کلمه با طول ثابت
fixed wheel gate
دریچه قرقرهای با محورثابت
fixed distance marking
خطمقطعثابت
fixed wing aircraft
هواپیما با بال ثابت
heirs having fixed shares
ذوالفرائض
fixed interval schedule
برنامه فاصلهای ثابت
cost plus a fixed fee
هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
fixed term deposit
سپرده ثابت
fixed cost curve
منحنی هزینه ثابت
fixed length record
رکورد باطول ثابت
fixed post system
سیستم پاسگاه ثابت
fixed post system
سیستم پستهای نگهبانی ثابت
fixed numeric format
قالب عددی ثابت
fixed point representation
نمایش ممیز ثابت
fixed point part
جزء کسری
fixed point operation
عملکرد با ممیز ثابت
fixed point number
عدد با ممیز ثابت
fixed point notation =
نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
fixed point notation =
قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
fixed point notation
نشان گذاری با ممیز ثابت
fixed point arithmetic
حساب ممیز ثابت
fixed length record
رکورد با درازای ثابت
fixed length record
مدرک با درازای ثابت
fixed head disk
گرده با نوک ثابت
fixed end moment
لنگر گیرداری
fixed exchange rate
نرخ ثابت ارز
fixed size records
رکوردهای با اندازه ثابت
fixed share of an heir
فرض در ارث
fixed selling price
قیمت ثابت فروش
fixed roller gate
دریچه چرخ قرقرهای ثابت
fixed head disk
دیسک با نوک ثابت
fixed ratio schedule
برنامه نسبتی ثابت
fixed input coefficients
ضریب نهادههای ثابت
fixed program computer
computer program wired
fixed production coefficients
ضرایب تولید ثابت
fixed pitch propeller
ملخ با گام ثابت
fixed disc
[British E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
fixed disk
[American E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
fixed center turret lathe
ماشین تراش با مرکز ثابت
fixed head disk unit
واحد دیسک با هد ثابت
duplex fixed bed miller
دستگاه فرز دوبل
fixed slab buttress dam
سد با پشتبند ثابت
fixed word length computer
کامپیوتر با طول کلمه ثابت
ground
زمین کردن
ground
سبب
ground
جهت
ground
عرصه
ground
خاک
ground
محل ایستادن توپزن
down to the ground
ازهمه جهت
ground
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground
تماس دادن توپ با زمین
ground
به گل زدن
ground
کف زمین
get off the ground
<idiom>
پا گرفتن
ground
کف دریا
down to the ground
ازهرحیث کاملا
above ground
زنده
under ground
سرداب زیرزمین
under ground
راه اهن زیرزمینی
ground zero
صفر زمین
ground zero
محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
ground
اتصال منفی
ground
اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
get off the ground
<idiom>
شروع خوب داشتن
ground
اصل
to take ground
بگل نشستن
ground
بزمین نشستن
ground
فرودامدن
ground
اساس
ground
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
we are still above ground
هنوز زنده ایم
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
ground
بنا کردن برپا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com