English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
fixed head با نوک ثابت
Search result with all words
fixed head disk گرده با نوک ثابت
fixed head disk دیسک با نوک ثابت
fixed head disk unit واحد دیسک با هد ثابت
Other Matches
head to head polymer بسپار سر به سر
fixed معین
fixed ثابت شده
fixed ماندنی مقطوع
well fixed خوب تثبیت شده
well fixed پولدار
well fixed دارا
fixed ثابت
fixed مقطوع
fixed ماندنی
well fixed ثروتمند
fixed گیردار
fixed قطعی
I'll get you all fixed up. همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
fixed idea فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
fixed fire اتش متمرکز
fixed field میدان ثابت
fixed geometry هواپیمایی با بال ثابت
fixed fire اتش نشان شده
fixed format قابل ثابت
fixed idea تعصب
fixed pivot محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
fixed length با درازای ثابت
fixed pivot لولای ثابت
fixed material مواد پایدار
fixed light چراغ ثابت
fixed inputs منابع ثابت
fixed echo اکوی ثابت
fixed inputs نهادههای ثابت
fixed income درامد ثابت
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
fixed factor عوامل ثابت تولید
fixed factor عوامل تولید ثابت
fixed capacitor خازن ثابت
fixed budget بودجه ثابت
fixed bridge پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
fixed bridge پل ثابت
fixed beam تیر دوسر گیردار
fixed beam تیر گیردار
fixed beam تیر دو سر گیردار
fixed beam تیر ثابت
fixed assets دارائیهای ثابت
fixed assets درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
fixed assets داراییهای ثابت
fixed asset دارائی ثابت
fixed area ناحیه ثابت
fixed ammunition مهمات ثابت
fixed condenser خازن ثابت
fixed capital سرمایه ثابت
carbon fixed کربن ثابت
carbon fixed ذغال ثابت
fixed ersistor مقاومت ثابت
fixed echo انعکاس ثابت روی صفحه رادار
fixed disk دیسک ثابت
fixed davit davit gantrytype : syn
fixed davit جرثقیل ثابت
fixed davit قایق بالابر ثابت
fixed costs هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
fixed costs هزینههای سرمایهای
fixed costs هزینههای ثابت
fixed cost هزینه ثابت و معین
fixed casement قاب ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
Price are fixed here . دراینجا قیمتها ثابت هستند
fixed point ممیز ثابت
fixed support بردگاه گیردار
fixed shell گلوله متصل
we fixed in the town در شهر ماندیم
fixed winglet بالچهثابت
fixed round فشنگ ثابت
fixed round فشنگ کامل
fixed reticle تار موی ثابت زاویه یاب
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
fixed resources منابع ثابت
fixed platform سکویثابت
fixed jaw اهرم ثابت
fixed spacing فاصله دهی ثابت
fixed spool قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
fixed support تکیه گاه گیردار
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
fixed supply عرضه ثابت
fixed storage حافظه ثابت
fixed storage انباره ثابت
fixed weight وزن ثابت
fixed stock مالک انحصاری سهام
fixed stars ثوابت
fixed star ثوابت
fixed system توزیع ثابت اب
fixed radix با مبنای ثابت
fixed property سرمایه ثابت
fixed portion فرض
fixed portion سهام معینه
fixed star ستاره ثابت
fixed-wing بال ثابت
fixed-wing هواپیمای بال ثابت
fixed wing بال ثابت
fixed wing هواپیمای بال ثابت
fixed point نقطه ثابت
fixed point با ممیز ثابت
fixed price قیمت ثابت
fixed base پایهثابت
fixed property اموال غیر منقول
fixed blade تیغهثابت
fixed arch طاقثابت
fixed bayonet سرنیزهثابت
fixed word length کلمه با طول ثابت
fixed exchange rate نرخ مبادله ثابت ارز
fixed time call مکالمه در زمان معین و ثابت
fixed distance marking خطمقطعثابت
fixed cost curve منحنی هزینه ثابت
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
fixed bed polymerization بسپارش در بستر ثابت
heirs having fixed shares ذوالفرائض
fixed-roof tank سقفثابتمخزن
total fixed cost کل هزینه ثابت
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
moment at fixed ends لنگر سر گیردار تیر
fixed wing aircraft هواپیما با بال ثابت
fixed wheel gate دریچه قرقرهای با محورثابت
fixed term deposit سپرده ثابت
fixed roller gate دریچه چرخ قرقرهای ثابت
fixed program computer computer program wired
fixed production coefficients ضرایب تولید ثابت
fixed numeric format قالب عددی ثابت
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
fixed post system سیستم پستهای نگهبانی ثابت
fixed point part جزء کسری
fixed point operation عملکرد با ممیز ثابت
fixed point number عدد با ممیز ثابت
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
fixed point notation = قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
fixed point notation نشان گذاری با ممیز ثابت
fixed length record رکورد باطول ثابت
fixed length record رکورد با درازای ثابت
fixed end moment لنگر گیرداری
fixed exchange rate نرخ ثابت ارز
fixed point representation نمایش ممیز ثابت
fixed size records رکوردهای با اندازه ثابت
fixed share of an heir فرض در ارث
fixed ground water اب زیرزمینی ماندگار
fixed selling price قیمت ثابت فروش
fixed input coefficients ضریب نهادههای ثابت
fixed ratio schedule برنامه نسبتی ثابت
fixed post system سیستم پاسگاه ثابت
fixed length record مدرک با درازای ثابت
fixed point arithmetic حساب ممیز ثابت
fixed disc [British E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
cost plus a fixed fee هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
fixed disk [American E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
average fixed cost هزینه ثابت متوسط
fixed slab buttress dam سد با پشتبند ثابت
fixed word length computer کامپیوتر با طول کلمه ثابت
duplex fixed bed miller دستگاه فرز دوبل
fixed center turret lathe ماشین تراش با مرکز ثابت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head نوک پیکان
head افت
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head-on شاخ بشاخ
head راس
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head-on روبرو
head-on از طرف سر
head-on از سر
head on روبرو
head on از طرف سر
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head شبکه یا بدنه
head-on نوک به نوک
head دستشویی قایق بالای بادبان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
head منتها درجه موی سر
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سرستون
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head سردرخت
head اصلی
one way head سریکجهته
head عمده
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
from head to f. ازسرتاپا
head : سرگذاشتن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com