English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
fixed input coefficients ضریب نهادههای ثابت
Other Matches
fixed production coefficients ضرایب تولید ثابت
coefficients ضریب تاثیر
coefficients عامل مشترک
coefficients ضریب
rotation coefficients ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد
technical coefficients ضرائب فنی
fixed ثابت شده
fixed ماندنی مقطوع
well fixed ثروتمند
well fixed دارا
well fixed پولدار
well fixed خوب تثبیت شده
I'll get you all fixed up. همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
fixed معین
fixed ثابت
fixed مقطوع
fixed ماندنی
fixed گیردار
fixed قطعی
fixed echo انعکاس ثابت روی صفحه رادار
fixed cost هزینه ثابت و معین
fixed costs هزینههای ثابت
fixed assets دارائیهای ثابت
fixed costs هزینههای سرمایهای
fixed costs هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
fixed davit قایق بالابر ثابت
fixed assets درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
fixed davit davit gantrytype : syn
fixed disk دیسک ثابت
fixed echo اکوی ثابت
fixed ersistor مقاومت ثابت
fixed round فشنگ کامل
fixed casement قاب ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
fixed beam تیر گیردار
fixed beam تیر دوسر گیردار
fixed bridge پل ثابت
fixed bridge پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
fixed beam تیر دو سر گیردار
fixed beam تیر ثابت
fixed budget بودجه ثابت
fixed capacitor خازن ثابت
fixed condenser خازن ثابت
fixed davit جرثقیل ثابت
fixed capital سرمایه ثابت
fixed factor عوامل تولید ثابت
fixed factor عوامل ثابت تولید
fixed pivot لولای ثابت
fixed pivot محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
fixed point ممیز ثابت
fixed point با ممیز ثابت
fixed point نقطه ثابت
fixed portion سهام معینه
fixed portion فرض
fixed price قیمت ثابت
fixed property اموال غیر منقول
fixed property سرمایه ثابت
fixed radix با مبنای ثابت
fixed resources منابع ثابت
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
fixed material مواد پایدار
fixed light چراغ ثابت
fixed length با درازای ثابت
fixed field میدان ثابت
fixed fire اتش متمرکز
fixed fire اتش نشان شده
fixed format قابل ثابت
fixed geometry هواپیمایی با بال ثابت
fixed head با نوک ثابت
fixed idea فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
fixed idea تعصب
fixed income درامد ثابت
fixed inputs نهادههای ثابت
fixed inputs منابع ثابت
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
fixed reticle تار موی ثابت زاویه یاب
fixed assets داراییهای ثابت
fixed winglet بالچهثابت
fixed supply عرضه ثابت
fixed storage حافظه ثابت
fixed storage انباره ثابت
fixed stock مالک انحصاری سهام
fixed stars ثوابت
fixed star ثوابت
fixed star ستاره ثابت
fixed spool قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
fixed jaw اهرم ثابت
fixed blade تیغهثابت
fixed bayonet سرنیزهثابت
fixed weight وزن ثابت
fixed base پایهثابت
fixed platform سکویثابت
fixed system توزیع ثابت اب
fixed support بردگاه گیردار
fixed support تکیه گاه گیردار
fixed spacing فاصله دهی ثابت
fixed arch طاقثابت
fixed wing بال ثابت
fixed round فشنگ ثابت
fixed wing هواپیمای بال ثابت
carbon fixed ذغال ثابت
fixed shell گلوله متصل
fixed ammunition مهمات ثابت
carbon fixed کربن ثابت
fixed-wing بال ثابت
fixed area ناحیه ثابت
fixed asset دارائی ثابت
we fixed in the town در شهر ماندیم
fixed-wing هواپیمای بال ثابت
Price are fixed here . دراینجا قیمتها ثابت هستند
fixed head disk دیسک با نوک ثابت
fixed point arithmetic حساب ممیز ثابت
fixed roller gate دریچه چرخ قرقرهای ثابت
fixed distance marking خطمقطعثابت
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
fixed numeric format قالب عددی ثابت
heirs having fixed shares ذوالفرائض
fixed point representation نمایش ممیز ثابت
fixed point notation نشان گذاری با ممیز ثابت
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
fixed length record مدرک با درازای ثابت
fixed post system سیستم پستهای نگهبانی ثابت
fixed post system سیستم پاسگاه ثابت
total fixed cost کل هزینه ثابت
fixed program computer computer program wired
fixed point part جزء کسری
fixed point operation عملکرد با ممیز ثابت
fixed point number عدد با ممیز ثابت
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
moment at fixed ends لنگر سر گیردار تیر
fixed ratio schedule برنامه نسبتی ثابت
fixed point notation = قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
fixed length record رکورد باطول ثابت
fixed size records رکوردهای با اندازه ثابت
average fixed cost هزینه ثابت متوسط
fixed cost curve منحنی هزینه ثابت
fixed disk [American E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
fixed disc [British E] دیسک سخت [رایانه شناسی]
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
cost plus a fixed fee هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
fixed share of an heir فرض در ارث
fixed selling price قیمت ثابت فروش
fixed bed polymerization بسپارش در بستر ثابت
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
fixed end moment لنگر گیرداری
fixed exchange rate نرخ ثابت ارز
fixed exchange rate نرخ مبادله ثابت ارز
fixed length record رکورد با درازای ثابت
fixed word length کلمه با طول ثابت
fixed wing aircraft هواپیما با بال ثابت
fixed wheel gate دریچه قرقرهای با محورثابت
fixed time call مکالمه در زمان معین و ثابت
fixed term deposit سپرده ثابت
fixed-roof tank سقفثابتمخزن
fixed ground water اب زیرزمینی ماندگار
fixed head disk گرده با نوک ثابت
duplex fixed bed miller دستگاه فرز دوبل
fixed center turret lathe ماشین تراش با مرکز ثابت
fixed slab buttress dam سد با پشتبند ثابت
fixed head disk unit واحد دیسک با هد ثابت
fixed word length computer کامپیوتر با طول کلمه ثابت
input کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input درون گذاشت
input مصرفی
input درونداد
input توان اولیه
input توان ورودی ورودی
input سیگنال اولیه
input سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input ورودی
input پول بمیان نهاده
input خرج
input نیروی مصرف شده
input توان ورودی
input درون داد
input انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input درداده
input در رونده
input مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input عمل وارد کردن اطلاعات
input سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input دادن ورودی
input داده ها اطلاعات ورودی
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
input لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input کامپیوتری که داده دریافت میکند
input مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input وسیله ورودی
input بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input stream مسیل ورودی
input stream جریان سیر ورودی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com