English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (2 milliseconds)
English Persian
flash defilade پنهان کردن برق دهانه توپ استتار برق دهانه توپ
Other Matches
defilade جان پناه
defilade درزاویه بیروح قرار دادن
in defilade تحت پوشیدگی
in defilade در زاویه بیروح
in defilade غیر قابل دید
defilade حفاظ مانع
defilade پوشیده
defilade زاویه بیروح
defilade جان پناه استحکامات تدافعی
defilade درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
defilade گودال پوشیده از دید و تیر
dismounted defilade اختفاء کامل
dismounted defilade جان پناه
sight defilade روپوش مگسک
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
haul defilade قرار دادن قنداق تانک درپناه سنگر
haul defilade تا ارتفاع لوله پشت سنگر
hull defilade تا ارتفاع لوله در پشت حفاظ قرارگرفتن
sight defilade حفاظ مگسک
hull defilade سنگر گرفتن تانک
in a flash درانی
in a flash بیک چشم برهم زدن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash معدن موازی سریع A/D.
flash عنصر حافظه الکترونیکی که حاوی داده است و معمولاگ فقط خوانده میشود ولی اجازه میدهد داده در حافظه ذخیره شود. با استفاده از سیگنال الکتریکی مخصوص
flash پیام انی یا برق اسا
flash تلالو تاباندن
flash برق
flash فلاش عکاسی
flash زودگذشتن
flash برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flash تشعشع
flash بروز ناگهانی جلوه
flash لحظه
flash یک ان
flash نور برق دهانه توپ یا تفنگ
flash درخشیدن
flash برق زدن
flash حافظه غیر فرار مشابه EEPROM که با بلاکهای داده کار میکند و نه بیتها که معمولاگ در درایور دیسک به کار می رود
flash تابش انی
flash درخش
flash فلاش
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash شدت حرف که روشن و خاموش شود
flash تاباندن
flash روشنایی مختصر
flash signal علامت فلاش
flash point نقطه احتراق
flash report گزارش انی
flash reducer کم کننده برق دهانه توپ
flash reducer کم کننده شعله باروت
flash ranging مسافت یابی نوری
flash signal سیگنال فلاش
flash suppressor شعله پوش
flash suppressor خنثی کننده شعله دهانه توپ
x ray flash فلاش رونتگن
squawk flash در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روشن کنید
flash hider مخفیکنندهنوردهانهنفنگ
light flash فلاش نور
flash report گزارش برق اسا
helium flash جرقه هلیومی
flash weld جوش شعلهای
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
flash in the pan <idiom> ابتدا عالی وبعد خراب شدن ،شکست خوردن
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
flash hook قلاب گوشت
flash fuze ماسوره الکتریکی یا جرقهای
flash fuze چاشنی الکتریکی
flash fly مگس وحشراتی که گوشت میخورند
flash color زمینه
flash color رنگ اصلی
flash color رنگ مبنا
flash card ورقه تمرین بصری
flash card ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
flash bulb فلاش دوربین عکاسی
flash blindness کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
electronic flash فلاش الکترونی
flash point نقطه اشتعال
flash burns سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
flash burn سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
flash flood سیل برق اسا
flash house جایگاه دزدان
flash house دزدخانه جنده خانه
flash photolysis نورکافت درخشی
flash photography عکاسی شب بابرق
flash message پیام برق اسا
flash message پیام انی
flash light نور برق
flash light چراغ قوه
flash in the pan کوشش بیهوده
flash floods سیل برق اسا
flash in the pan جوشش انی وبی نتیجه
flash lamp لامپ پر نور عکاسی
flash to bang time زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
flash ranging location تعیین محل هدفها با مسافت یابی نوری
flash point tester ازمایش کننده نقطه اشتعال
flash butt welding جوشکاری لب به لب
flash to bang time فاصله زمانی بین نور و صدای گلوله
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com