English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
Other Matches
plotter رسام
plotter اسامی که مختصات داده شده را رسم میکند
plotter با حرکت داده قلم به دو جهت و کاغذ ثابت
plotter اسامی که مختصات را دریافت میکند تا به صورت دیجیتالی رسم کند
plotter وسیله جانبی کامپیوتر که بین دو مختصات خط مستقیم رسم میکند
plotter رسم کننده
plotter پلاتر
x y plotter رسام مختصاتی
plotter چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
plotter رسام که از قلمهای متحرک برای رسم تصویر روی کاغذ استفاده میکند
plotter وسیهل خروجی کامپیوتری شامل قلم متحرک و یک قطعه کاغذ اطراف وسیلهای که می چرخد و الگوها و متن هایی ایجاد میکند
plotter کشنده
plotter توط ئه گر نقشه کش
plotter وسیله ترسیم مسیر
plotter وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter توط ئه گر
plotter توطیه چیننده
plotter رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter نرم افزار مخصوص که دستورات ساده را به دستورات پیچیده کنترلی تبدیل میکند تا رسام را هدایت کند
plotter وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
drum plotter رسام طبله
drum plotter رسام استوانهای
digital plotter رسام دیجیتالی
data plotter رسم کننده داده ها
data plotter رسام داده ها
curve plotter منحنی رسم کن
curve plotter منحنی کش
attack plotter ردنگار هدف
attack plotter وسیله ردنگار
aircraft plotter وسیله ناوبر هواپیما
aircraft plotter وسیله ترسیم مسیر هواپیما
drum plotter کشنده طبله
electrostatic plotter رسام الکترواستاتیکی
ink plotter رسام مرکبی
pen plotter قلم رسام
photo plotter رسام نوری
plotter repeatability قابلیت برگشت رسام
incremental plotter رسام نموی
flatbed plotter رسام مسطح
flat نرم
flat تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flat صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flat ثابت یا تغییر نکردنی
flat پایین
in nothing flat <idiom> سریعا
flat out حداکثر سرعت
flat h تخت اچ
out of flat ناهموار
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
flat-out <idiom> آشکارا
flat فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
flat تخت پهن
flat سکو
flat مسلح
flat پنچری طایر عکس ساده و یکدست
flat یکدست
flat صاف
flat تخت
flat :
flat دشت اپارتمان
flat قسمتی از یک عمارت
flat جلگه
flat قسمت پهن
flat بی مزه
flat خنک
flat یک دست
flat صاف بی تنوع
flat هموار
flat مسطح
flat پل کشتی
flat اپارتمان
flat یکنواخت پایین دست
flat درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
flat فایل دو بعدی از داده ها
flat بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat تماس دو لبه اسکیت
projectile flat سکوی گلوله
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
the flat of the hand پهنای درست
flat mirror آئینهپهن
oil flat شناوه نفت کش
flat arch قوس مسطح
oil flat دوبه نفت کش
flat roof بام مسطح
flat slab دال قارچی
flat trajectory خط سیر کشیده
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
flat washer واشر تخت
flat weld جوش مسطح
flat silver فروف نقره
flat sewing شلال کردن
flat seizing بستن تخت
tiller flat سکان پاشنه
tiller flat steeringposition hand : syn
to lie flat دمرخوابیدن
flat-screen تخت
flat weave تخت بافت
To go the whole hog . To go flat out . سنگ تمام گذاشتن
A flat joke . شوخی بی نمک
fall flat <idiom> شکست خوردن
flat broke <idiom> بی پول
Can I rent a flat? آیا میتوانم یک آپارتمان اجاره کنم؟
I've a flat tyre. یک طایر اتومبیلم پنچر شده است.
as flat as a pancake <idiom> مثل کف دست [صاف]
flat racing مسابقهاسبدوانی
flat cap کلاهمردانهپارچهاینوکتیز
flat tip نوکسطح
flat weave بافت ساده و بدون پرز
double flat نتسفیددوتایی
flat truck باریمسطح
dry flat سطحخشک
flat brush قلمصاف
flat part قسمتمسطح
flat sheet ملافهتخت
flat shuttle ماکوپهن
flat stitches کوکمسطح
flat weave جاجیم
flat roof بام تخت
flat coat روکش اصلی
flat fire تیر کشیده
flat fire تیر تراش
flat fire تیرتراشنده
flat foot کف پای صاف
flat-footed پاپهن
flat file سوهان تخت
flat ground زمین تخت
flat ground زمین مسطح
flat hat بی باکانه پروازکردن
flat fish ماهی پهن
flat iron اهن تسمه
flat-footed ثابت قطعی
flat calm دریای روغنی
flat cable کابل پهن
flat cable کابل تخت
flat colour رنگ تخت
flat bow کمانی که سرتاسر ان دارای یک ضخامت است
flat bottomed ته پهن
flat footed ثابت قطعی
flat colour رنگ نازک مستوی
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
flat steel فولاد تخت
arch flat طاق مسطح
flat rate نرخ ساده
flat bar اهن چهارسو
flat bar تسمه
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
flat pass پاس به دریافت کننده درمنطقه بالا
flat footed پاپهن
flat paint زمینه
flat bottom ته پهن
flat pass رخده مسطح
flat ball گوی بولینگ خارج از بازی
flat ball توپ کاشته
flat rate نرخ یکسان تعرفه یکسان
flat nosed پهن بینی
flat pack بسته مسطح
flat plain دشت هموار
flat paint رنگ مبنا
flat rate نرخ یکنواخت
flat pallet پالت کف هواپیما یا کشتی پالت صاف پالت کف صاف
flat affect افت عاطفی
flat apple گوی بولینگ خارج از بازی
flat tyres [British] چرخ های پنچر
to repair a flat tire لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
flat coat [painting] لایه صاف رنگ
flat tire [American] چرخ پنچر
flat tyre [British] چرخ پنچر
to have a flat tire [tyre] پنچر بودن [لاستیک اتومبیل ]
flat tires [American] چرخ های پنچر
flat turret lathe ماشین تراش رولور تخت
flat deck dam سد با پشت بند
flat end pin پیچانتهاییصاف
piggyback flat truck کامیونسواربرسطحبرف
flat twin engine موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
flat-back brush برسدستهمسطح
flat panel display صفحه نمایش مسطح
bulkhead flat truck دیوارهسطحکامیون
flat nose plier اچار فرانسه
flat nose plier انبردست قابل تنظیم
flat compound generator مولد مرکب تخت
The car has a flat tyre. باد یکی از لاستیکها ی اتومبیل خالی شده
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
The tyre is punctured (flat). لاستیک سوراخ شده
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
flat slab floor سقف قارچی
flat top antenna انتن سفرهای
We are hunting for a vacant flat. دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
flat turret head سر رولور تخت
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
flat slab deck dam سد پشت بند تخت
To fall flat ( at full length) . نقش بر زمین شدن
flat-plate solar collector سطحجذبکنندهانرژیخورشیدی
To go flat out. To exert oneself to the utmost. زور آخر خود رازدن
The smell of food permeated through the flat . بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
matte [matt] [flat] [dull] <adj.> رنگ کدر [کمرنگ] [تیره]
flat fuiile database management program برنامه مدیریت پایگاه دادههای تک فایل
A sI'lly joke. A feeble (flat) joke. شوخی خنک وبی مزه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com