English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
flat weave جاجیم
flat weave تخت بافت
flat weave بافت ساده و بدون پرز
Other Matches
weave بافتن
weave درست کردن
weave ساختن بافت
weave بافندگی
weave حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weave رقص پا
compound weave بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
basket weave بافت دو پود زیر دو پود رو
basket weave بافت حصیری
plain weave بافت حصیری
plain weave بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
slit weave بافت چاکدار
bob and weave رقص پا
tightly weave بافت پرتراکم و سفت
twill weave بافت ساده حصیری [که گاه در جاجیم و و گلیم و پتو بافی استفاده می شود.]
basket-weave بافت حصیری
mixd weave بافت ترکیبی [هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
anomalous weave بی نظمی و عدم تقارن در بافت
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
twill weave بافتجناغی
weave a plot توط ئه چیدن
to weave a plot توط ئه دیدن
weave tie گره بافتنی
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
plain weave پارچه ساده بافت
plain weave بافت ساده
satin weave بافتناطلسی
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
fraudulent weave [false] بافت تقلبی [بافته هایی با تعداد پود بیش از حد عرف در هر ردیف یعنی دو یا سه پود یا با استفاده از نخ های مصنوعی]
balanced plain weave بافت ساده یک رو یک زیر
balanced plain weave گلیم باف فرش
regular weave [plain] بافت معمولی و ساده
flat ثابت یا تغییر نکردنی
in nothing flat <idiom> سریعا
flat نرم
flat out حداکثر سرعت
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
flat h تخت اچ
flat-out <idiom> آشکارا
out of flat ناهموار
flat تخت پهن
flat سکو
flat مسلح
flat پنچری طایر عکس ساده و یکدست
flat خنک
flat یکدست
flat صاف
flat تخت
flat :
flat قسمتی از یک عمارت
flat دشت اپارتمان
flat جلگه
flat قسمت پهن
flat بی مزه
flat یک دست
flat صاف بی تنوع
flat هموار
flat مسطح
flat پل کشتی
flat اپارتمان
flat تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flat پایین
flat درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
flat فایل دو بعدی از داده ها
flat بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
flat صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
flat یکنواخت پایین دست
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat تماس دو لبه اسکیت
tiller flat سکان پاشنه
tiller flat steeringposition hand : syn
to lie flat دمرخوابیدن
flat cap کلاهمردانهپارچهاینوکتیز
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
the flat of the hand پهنای درست
projectile flat سکوی گلوله
oil flat دوبه نفت کش
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
flat arch قوس مسطح
flat washer واشر تخت
oil flat شناوه نفت کش
flat weld جوش مسطح
double flat نتسفیددوتایی
dry flat سطحخشک
flat brush قلمصاف
I've a flat tyre. یک طایر اتومبیلم پنچر شده است.
flat broke <idiom> بی پول
fall flat <idiom> شکست خوردن
A flat joke . شوخی بی نمک
To go the whole hog . To go flat out . سنگ تمام گذاشتن
flat-screen تخت
flat racing مسابقهاسبدوانی
Can I rent a flat? آیا میتوانم یک آپارتمان اجاره کنم؟
flat truck باریمسطح
flat tip نوکسطح
flat stitches کوکمسطح
flat shuttle ماکوپهن
flat sheet ملافهتخت
flat part قسمتمسطح
flat mirror آئینهپهن
as flat as a pancake <idiom> مثل کف دست [صاف]
flat footed پاپهن
flat fire تیر تراش
flat fire تیرتراشنده
flat fish ماهی پهن
flat foot کف پای صاف
flat ground زمین تخت
flat ground زمین مسطح
flat hat بی باکانه پروازکردن
flat-footed پاپهن
flat iron اهن تسمه
flat nosed پهن بینی
flat pack بسته مسطح
flat paint رنگ مبنا
flat paint زمینه
flat fire تیر کشیده
flat file سوهان تخت
flat footed ثابت قطعی
flat-footed ثابت قطعی
arch flat طاق مسطح
flat steel فولاد تخت
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
flat bottom ته پهن
flat bottomed ته پهن
flat bow کمانی که سرتاسر ان دارای یک ضخامت است
flat cable کابل تخت
flat cable کابل پهن
flat calm دریای روغنی
flat coat روکش اصلی
flat colour رنگ تخت
flat colour رنگ نازک مستوی
flat pallet پالت کف هواپیما یا کشتی پالت صاف پالت کف صاف
flat rate نرخ ساده
flat bar اهن چهارسو
flat plain دشت هموار
flat bar تسمه
flat sewing شلال کردن
flat silver فروف نقره
flat slab دال قارچی
flat roof بام مسطح
flat pass پاس به دریافت کننده درمنطقه بالا
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
flat seizing بستن تخت
flat rate نرخ یکنواخت
flat trajectory خط سیر کشیده
flat rate نرخ یکسان تعرفه یکسان
flat affect افت عاطفی
flat apple گوی بولینگ خارج از بازی
flat ball توپ کاشته
flat ball گوی بولینگ خارج از بازی
flat roof بام تخت
flat pass رخده مسطح
flat slab floor سقف قارچی
flat top antenna انتن سفرهای
bulkhead flat truck دیوارهسطحکامیون
flat twin engine موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
flat turret head سر رولور تخت
flat tyres [British] چرخ های پنچر
flat tires [American] چرخ های پنچر
flat tyre [British] چرخ پنچر
flat tire [American] چرخ پنچر
flat coat [painting] لایه صاف رنگ
flat turret lathe ماشین تراش رولور تخت
to have a flat tire [tyre] پنچر بودن [لاستیک اتومبیل ]
to repair a flat tire لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
flat compound generator مولد مرکب تخت
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
We are hunting for a vacant flat. دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
flat end pin پیچانتهاییصاف
flat panel display صفحه نمایش مسطح
flat nose plier اچار فرانسه
flat nose plier انبردست قابل تنظیم
The car has a flat tyre. باد یکی از لاستیکها ی اتومبیل خالی شده
flat-back brush برسدستهمسطح
piggyback flat truck کامیونسواربرسطحبرف
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
flat deck dam سد با پشت بند
The tyre is punctured (flat). لاستیک سوراخ شده
flat-plate solar collector سطحجذبکنندهانرژیخورشیدی
The smell of food permeated through the flat . بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
flat slab deck dam سد پشت بند تخت
matte [matt] [flat] [dull] <adj.> رنگ کدر [کمرنگ] [تیره]
To fall flat ( at full length) . نقش بر زمین شدن
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
To go flat out. To exert oneself to the utmost. زور آخر خود رازدن
flat fuiile database management program برنامه مدیریت پایگاه دادههای تک فایل
A sI'lly joke. A feeble (flat) joke. شوخی خنک وبی مزه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com