English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
Other Matches
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
alternate escort operating base پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
fleet عبور سریع
fleet ناوگان
fleet زود گذر بادپا
fleet بسرعت گذشتن
fleet in being ناوگان قابل استفاده
fleet دسته کشتیهای جنگی
fleet هدف متحرک با سرعت حرکت کردن
fleet in being ناوگان موجود
fleet گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
fleet تندرفتن
the fleet گنداب روسرپوشیده که برودخانه تامزمیریزد
Fleet Street مطبوعات
Fleet Street جراید لندن
major fleet ناوگان عمده دریایی
admiral of the fleet امیرالبحر فرماندهء ناوگان
numbered fleet ناوگان وابسته
numbered fleet ناوگان زیرامر نیروی دریایی
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
fleet footed تندرو
Fleet Street خیابان فلیت
auxiliary fleet ناوگان تدارکاتی
fleet footed بادپا
admiral of the fleet دریابد
fleet commander فرمانده ناوگان
fleet admiral دریاسالار
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
self operating خود کار
operating عملیاتی
operating عامل
operating lever دستگیره عامل کولاس
operating expenses مخارج عملیاتی
operating lever اهرم عملکرد
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating key کلید گزینش
operating instruction دستور کار
operating instruction مقررات کار
operating handle دستگیره راه اندازی
operating handle دستگیره کولاس
operating handle دستگیره عامل
operating level سطح فعالیت
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating lever اهرم گرداننده
operating lever اهرم عامل اهرم کولاس
operating manual دستورالعمل
operating manual دستور کار
operating speed سرعت عملیاتی
operating ratio نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating slide دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating signal چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating signal سیگنال دستگاه
operating ratio نسبت عملیاتی
operating ratio نرخ عملیاتی
operating program برنامه عملیات
operating program برنامه اجرایی
operating profit سود ناخالص
operating profit سود عملیاتی
operating speed سرعت عملکرد کار
operating panel تابلوی عملکرد
operating personnel پرسنل فعال
operating weight وزن عملیاتی
operating voltage ولتاژ کار
operating temperature درجه حرارت کار
operating personnel افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating system/ سیستم عامل دو
operating supplies مواد کمکی
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating stand اطاق هدایت
operating staff متصدیان
operating staff کارمندان عملیاتی
operating point نقطه کار
field operating عمل کننده در صحرا
operating theatre نمایشگاه عمل جراحی
operating theatres نمایشگاه عمل جراحی
machine operating عملکرد ماشین
operating rod میلهعملیات
operating floor عملیاتزمین
operating dam سدعملیاتی
operating cord نختنظیم
operating agency شعبه عامل
operating temperature دمای عملیاتی
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
operating room جایگاه عمل
operating room اطاق عمل
operating rooms جایگاه عمل
operating rooms اطاق عمل
operating system سیستم عامل
operating systems سیستم عامل
operating agency قسمت اجرایی
operating loss زیان عملیاتی
operating capital سرمایه در گردش
operating condition رژیم
operating budget بودجه عملیاتی
operating budget بودجه بهره برداری
operating bridge پل کارگاهی
operating bridge پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating conditions رژیم
operating cost هزینه عملیاتی
operating cost هزینه بهره برداری
operating cost مخارج عملیاتی
current operating allowance سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
standing operating procedures روش جاری مخابرات
aitcraft operating weight وزن اصلی هواپیما
tape operating system سیستم عامل نوار
disk operating system کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
crypt operating instructions دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
gate operating deck سکوی مانور دریچه ها
shortest operating time کوتاهترین زمان عملیات
network operating system سیستم عامل شبکه
gate operating ring حلقهورودیعملکننده
maximum operating voltage ولتاژ کار حداکثر
disk operating system سیستم عامل گردهای
host operating system سیستم عامل میزبان
goest operating system سیستم عامل مهمان
operating system monitor مبصر سیستم عامل
gate operating platform سکوی مانور دریچه ها
multiple loading operating system سیستم عامل بارکننده چندتایی
general purpose operating system سیستم عامل همه منظوره
virtual storage operating system سیستم عامل حافظه مجازی
breechblock operating lever assembly سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
base course لایه شالوده
second base دومینپایگاه
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
sub base زیر بستر
base course قشر لعاب
base course قشر پی راه
base course لایه اساس قشر اساس
sub base زیر قشر
third base موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
base 0 پایه 01
to base one self تکیه کردن
to base one self اعتماد کردن
base 0 decimal
off base <idiom> غیر دقیق ،نادرست
r base ار- بیس
first base اولینپایگاه
hard base سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base باز سختbaseball
recharging base بخشتغذیه
inorganic base باز معدنی
hard base سکوی پرتاب مستحکم
inorganic base باز غیر الی
knowledge base پایگاه معلومات
base-court حیات بیرونی
knowledge base پایگاه دانش
knowledge base پایگاه اگاهی
loctal base لامپ قفلی
loktal base لامپ قفلی
pin base پایهمیله
sinister base منحنیانتهایی
sprung base تشکفنری
swivel base پایهگردنده
Asiatic base پایه یونی [آسیایی]
filbert base پایگاه دروغین
filbert base پایگاه فریبنده
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
wave base سطحموج
floating base ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
base of a triangle قاعده [مثلثی] [ریاضی]
fox base+ فاکس بیس پلاس
defense base پایگاه پدافندی
floating base پایگاه شناور دریایی
fuse base پایه ی فیوز
telescope base پایهتلسکوپ
magneto base پایه مگنت
magazine base محلانبارخشاب
time base ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
tax base ماخذ مالیات
tax base مبنای مالیاتی
stanchion base زیرستون
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
square base کف گلوله یا قسمت ته گلوله
software base مبنای نرم افزار
soft base باز نرم
single base تک مادهای
single base باروت یک حبهای
sight base پایه زاویه یاب یا دستگاه نشانه روی
schiff base باز شیف
return to base بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
pseudo base شبه باز
production base مبنای تولید یا تولیدات ملی
prisoners base بازی گرگم بهوا
polyacidic base باز چند اسیدی
time base مبدا زمانی
wheel base فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
base of splat پایهپشتصندلی
lamp base پایهلامپ
mobilization base مبنای بسیج
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
monetary base مبنای پولی
monetary base پایه پولی
hardwood base پایهسختچوبی
naval base پایگاه دریایی
fixed base پایهثابت
number base مبنای عددی
number base عدد پایه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com