English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
floating light کشتی فانوس دار
floating light انبان شناورچراغ دار
Other Matches
floating علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
floating نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
floating نوک پرواز کننده
floating عملیات ریاضی روی اعداد اعشاری
floating پنجرهای که قابل انتقال به هر بخش صفحه باشد
floating UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
floating عمل ریاضی روی عدد اعشاری
floating غوطه ور
floating متغیر
floating فاقدوسیله اتصال
floating متحرک
floating متحرک برروی اب
floating شناوری
floating سیال مواج
floating اضافی
floating لیسه کردن
floating صاف کردن
floating غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
floating مواج
floating جابجا شده
floating محل مخصوص در رابط ه با آدرس مرجع
floating شناور
floating عددی که به صورت اعشاری نمایش داده شود
floating mine مین شناور
floating mastic ملاط قیری
floating harbour لنگرگاهی که ازموج شکنهای شناورساخته باشند
floating mark نقاط مواج عکس هوایی
floating lines خطوط مواج عکس هوایی
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
floating kidney کلیه متحرک
floating island جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
floating mine مین سطحی
floating point ممیز شناور [ریاضی]
floating population جمعیتشناور
floating grid شبکه شناور
floating voter فردیکهبههیچحزبسیاسیمتکینیست
floating gyro ژایرو شناور
floating point ممیز شناور
floating point با ممیز شناور
floating policy بیمه نامه متغیر
floating fundation پی شناور
floating tool ابزار متحرک
floating cargo باری که دردریا است
floating trade تجارت دریایی
floating capital سرمایه متحرک
floating bridge پل متحرک موقتی
floating bridge پل شناور
floating bearing یاطاقان نوسان دار
floating battery باتری ذخیره
floating rib (2) دندهآزادجناقسینه
floating head تیغهمسطح
floating base ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floating base پایگاه شناور دریایی
floating axle محور نوسان
floating audress نشانی شناور
floating aquatics ابزیان شناور
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
to stay floating معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
floating screed شمشه گچی
floating ribs دندههای ازاد
floating charactep دخشه شناور
floating crane جرثقیل متحرک
floating debt بدهی متغیر
floating dock حوضچه شناور تعمیر کشتی
floating dock حوض شناور
floating drydock حوضچه شناور خشک
floating sleeve آستینبلندآزاد
floating roof سقفشناور
floating reserve نیروی ذخیره احتیاط متحرک
floating cargo باری که باکشتی حمل میشود
floating rates نرخهای بارهای دریایی
floating reamer برقو یا جدار تراش متحرک
floating reserve احتیاط سیال
floating reticle تار موی مواج زاویه یاب یا دوربین
floating reticle عدسی مواج
floating exchange rate نرخ شناور ارز
floating-roof tank مخزنسقفشناور
floating exchange rate نرخ متغیرارز
floating point number عدد با ممیز شناور
free floating anxiety اضطراب فراگیر
floating tool holder ابزارگیر متحرک
floating rate of exchange نرخ شناور ارز
floating point rutine روال ممیز شناور
floating point representation نمایش با ممیز شناور
floating point operation عملکردبا ممیز شناور
floating point operation عملیات ممیز شناور
floating point notation نشان گذاری با ممیز شناور
floating point arithmetic حساب ممیز شناور
floating pontoon bridge پل پونتون
floating point number اعداد ممیز شناور [ریاضی]
floating point constant ثابت ممیز شناور
floating point basic نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
floating point calculation محاسبات اعداد نمایی یا علمی
to s e the light توی خشت افتادن
light out بسرعت ترک کردن
light value مقدار نور
light come light g میبرد
first light سپیده دم
first light افق نجومی
first light فلق صبح
first light اولین طلیعه خورشید
light out ناگهان رفتن
very light خیلی روشن یا کم رنگ
very light خیلی سبک
light come light g باد اورده را باد
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
inward light اشراق
in the light of از لحاظ
to i. light from anything حائل نورشدن
to s e the light زاییده شدن
to i. light from anything گذر کردن روشنایی
to come to light معلوم شدن
to come to light روشن شدن
in the light of نظریه
in the light of بشکل
inward light نور داخلی
inward light نور باطنی
to s e the light بدنیا امدن
light-well [فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
light منبع نور سیگنال نور
light دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.
light نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
light <adj.> رنگ روشن
Something light, please. لطفا یک چیز سبک.
light چراغ برق
in light of <idiom> به علت
out like a light <idiom> (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
light up <idiom> ناگهان شادوخوشحال شدن
come to light <idiom> آشکارشدن
light نور
on/off light خاموش
on/off light چراغروشن
light چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
light چراغ راهنمایی
light پرتوافکندن نور
light بچه زاییدن
light روشنایی
light روشن
light سبک
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light روشن کردن
light نوردادن
at first light در اولین روشنایی روز
light-well [حیاط کوچک برای عبور نور]
course light روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
see the light <idiom> متوجه اشتباه شدن
light spot نقطه منور
light stable ثبات نور
light stable پایداری نور
light stimulus تحریک نور
light strike اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
light struck نور زده
light struck نور دیده
light struck در اثرنور محو وتار شده
light switch گزینه نوری
light spot نقطه نور
light machinery ماشین الات سبک
light spill خروج نور
light loss گمگشتگی نور
light screen صفحه نور
light loss تلف نور
light sensitive با حساسیت نوری
light loss افت نور
light shelter پناهگاه سبک
light shield محافظ نور
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
light skirts زن سبک و جلف
light sleeper کسیکه خوابش سبک است
light source منبع نور
light switch نور گزین
light switch کلید نور
light tight تراکم نور
lantern-light نورگیر کلاهی
light welterweight 76 کیلوگرم
light woman زن سبک و بی عفت
lime light روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
make light of سبک گرفتن
navigation light چراغهای ناوبری
night light شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
night light روشنایی شب
occulting light چراغ ناپیوسته دریایی
occulting light چراغ ممتد
light-weight سر خالی
lantern-light پنجره فانوسی
light weight سبک وزن در اصطلاح کشتی و مشت زنی و مانندانها
light transformer ترانسفورماتور برای مقاصدروشنایی
light transmission انتقال نور
light trap راهرو تاریکخانه
light trap اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
light vector بردار نور
light velocity سرعت نور
light vessel شناوه چراغدار
light water اب سبک
light water اب معمولی
light wave موج نوری
light weapon جنگ افزار سبک
open light پنجره واشو
candle light نور شمع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com