Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
floating policy
بیمه نامه متغیر
Other Matches
floating
پنجرهای که قابل انتقال به هر بخش صفحه باشد
floating
سیال مواج
floating
متحرک
floating
جابجا شده
floating
فاقدوسیله اتصال
floating
مواج
floating
متحرک برروی اب
floating
اضافی
floating
عددی که به صورت اعشاری نمایش داده شود
floating
UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
floating
غوطه ور
floating
نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
floating
محل مخصوص در رابط ه با آدرس مرجع
floating
نوک پرواز کننده
floating
عملیات ریاضی روی اعداد اعشاری
floating
شناوری
floating
شناور
floating
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
floating
علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
floating
لیسه کردن
floating
صاف کردن
floating
متغیر
floating
عمل ریاضی روی عدد اعشاری
floating harbour
لنگرگاهی که ازموج شکنهای شناورساخته باشند
floating point
ممیز شناور
floating point
با ممیز شناور
floating mine
مین سطحی
floating mastic
ملاط قیری
floating mark
نقاط ایستگاه برجسته بینی
floating grid
شبکه شناور
floating gyro
ژایرو شناور
floating mark
نقاط مواج عکس هوایی
floating lines
خطوط مواج عکس هوایی
floating light
انبان شناورچراغ دار
floating light
کشتی فانوس دار
floating island
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
floating kidney
کلیه متحرک
floating lines
خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
floating fundation
پی شناور
floating base
پایگاه شناور دریایی
floating base
ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floating battery
باتری ذخیره
floating bridge
پل شناور
floating bridge
پل متحرک موقتی
floating capital
سرمایه متحرک
floating cargo
باری که دردریا است
floating cargo
باری که باکشتی حمل میشود
floating axle
محور نوسان
floating audress
نشانی شناور
floating bearing
یاطاقان نوسان دار
floating fender
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
floating drydock
حوضچه شناور خشک
floating dock
حوض شناور
floating dock
حوضچه شناور تعمیر کشتی
floating debt
بدهی متغیر
floating crane
جرثقیل متحرک
floating aquatics
ابزیان شناور
floating charactep
دخشه شناور
to stay floating
معلق ماندن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
floating reticle
تار موی مواج زاویه یاب یا دوربین
floating ribs
دندههای ازاد
floating screed
شمشه گچی
floating mine
مین شناور
floating head
تیغهمسطح
floating tool
ابزار متحرک
floating trade
تجارت دریایی
floating rib (2)
دندهآزادجناقسینه
floating roof
سقفشناور
floating sleeve
آستینبلندآزاد
floating population
جمعیتشناور
floating voter
فردیکهبههیچحزبسیاسیمتکینیست
floating reticle
عدسی مواج
floating reserve
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
floating reserve
احتیاط سیال
floating reamer
برقو یا جدار تراش متحرک
floating rates
نرخهای بارهای دریایی
floating point
ممیز شناور
[ریاضی]
floating point operation
عملیات ممیز شناور
floating-roof tank
مخزنسقفشناور
floating point arithmetic
حساب ممیز شناور
floating point basic
نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
floating point number
عدد با ممیز شناور
floating point calculation
محاسبات اعداد نمایی یا علمی
floating point constant
ثابت ممیز شناور
floating point number
اعداد ممیز شناور
[ریاضی]
floating point operation
عملکردبا ممیز شناور
floating exchange rate
نرخ شناور ارز
floating exchange rate
نرخ متغیرارز
floating rate of exchange
نرخ شناور ارز
floating point rutine
روال ممیز شناور
floating tool holder
ابزارگیر متحرک
floating point representation
نمایش با ممیز شناور
free floating anxiety
اضطراب فراگیر
floating point notation
نشان گذاری با ممیز شناور
floating pontoon bridge
پل پونتون
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
policy
سیاست
policy
بیمه نامه
policy
تدبیر
policy
مسلک سیاست
policy
خط مشی روش
policy
رویه
policy
خط مشی
policy
کاردانی
policy
مصلحت اندیشی
policy
بیمه نامه ورقه بیمه
policy
خط مشی سیاستمداری
policy
سند معلق به انجام شرطی
policy
اداره یاحکومت کردن
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
stop go policy
توسعه
policy makers
سیاست گذاران
policy objectives
اهداف سیاستی
policy objectives
اهداف موردنظر
policy implication
کابرد سیاستی
policy holder
دارنده بیمه نامه
policy holder
دارنده بیمه
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open policy
بیمه نامه قابل تغییر
ostrich policy
رویه کبک
ostrich policy
سیاست خود فریبی
outward looking policy
سیاست برون نگر
policy book
پرونده خط مشیها
policy book
کتاب روشها
policy dilemma
معمای سیاستی
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy file
پرونده خط مشیها و دستورات
policy of contianment
سیاست تحدیدی
stop go policy
سیاست تثبیت
to u. a policy of insurance
سند بیمه
to u. a policy of insurance
رابکسی دادن
policy implication
کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
underwrite policy
بیمه نامه را فهر نویسی کردن
unvalued policy
بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy
بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy
بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy
قرارداد اجاره کشتی
voyage policy
بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
wage policy
سیاست دستمزد
wagering policy
بیمه قماری
time policy
بیمه نامه مدت دار
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
policy options
انتخابهای سیاستی
policy options
انتخابهای مورد نظر
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
public policy
سیاست عمومی
re assurance policy
قرارداد بیمه اتکایی
social policy
سیاست اجتماعی
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
take out an insurance policy
قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy
سیاست مالیاتی
the policy of the government
رویه دولت
the policy of the government
سیاست دولت
endowment policy
بیمهی عمر
development policy
سیاست توسعه
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
expansionary policy
سیاست انبساطی
financial policy
سیاست مالی
insurance policy
سند بیمه
fiscal policy
سیاست مالی
insurance policy
بیمه نامه
evacuation policy
خط مشی اخراجات پزشکی
evacuation policy
روش تخلیه پزشکی
employment policy
سیاست اشتغال
commercial policy
سیاست بازرگانی
budgetary policy
سیاست بودجهای
to a dapt a policy
رویهای اتخاذ کردن
blanket policy
بیمه نامه جامع
blanket policy
بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy
بیمه نامه کلی
bearer policy
بیمه نامه بدون نام
economic policy
سیاست اقتصادی
insurance policy
قرارداد بیمه
policy-making
سیاست گذاری
fiscal policy
سیاست مالیاتی
policy making
سیاست گذاری
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
mixed policy
بیمه نامه مختلط
monetary policy
سیاست پولی
national policy
خط مشی ملی
national policy
سیاست ملی
open policy
بیمه نامه باز
income policy
سیاست مربوط به درامدها
honesty is the best policy
عین مصلحت در راستی ودرستی است
health policy
سیاست بهداشتی
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
foreign policy
خط مشی عمل خارجی
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
income policy
سیاست درامدی
foreign policy
سیاست خارجی
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
easy money policy
سیاست گشایش پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com