Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
floor board
تخته کف
Other Matches
floor to floor time
زمان اصلی
to take the floor
سخن گفتن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
floor
محدوده زمین
floor
کف زمین
floor
ناک دان
floor
کف اطاق
floor
کف زمین
floor
کف
first floor
طبقه اول
on the floor
روی زمین
floor
بزمین زدن شکست دادن
floor
کف سازی کردن
floor
اشکوب
floor
طبقه
floor
کف اطاق
floor
بستر
floor show
نمایش روی صحن
floor level
کف
floor cloth
قسمی مشمع فرشی
floor covering
کف پوش
floor gully
کف خواب
floor exercise
حرکات زمینی ژیمناستیک
brick floor
اجرفروش
floor show
برنامه
floor shows
نمایش روی صحن
concrete floor
طاق بتنی
dance floor
محلمخصوصرقصدر رستوران
factory floor
بخشکارگریکارخانه
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
To floor an adversary.
پشت حریف را بخاک رساندن
[بر اوپیروز شدن]
get in on the ground floor
<idiom>
ازابتدا شروع کردن
ground floor
<idiom>
walk the floor
<idiom>
بیقرار بودن
studio floor
زمیناستدیو
operating floor
عملیاتزمین
floor shows
برنامه
floor brush
برسکیف
floor drain
آبگذرکف
floor-slab
کف تخت
false floor
کف کاذب
floor joist
تیرآهنکف
double floor
دو کفی
mezzanine floor
کفنیمطبقه
floor leaders
رهبران کنگره امریکا
seamless floor
کف بی درز
floor standard
لامپ پایه دار
floor standard
چراغ پایه دار
floor tile
اجر کف
floor varnish
لاک کف
floor walker
راهنمای مغازه
upper floor
بالاخانه
upper floor
اشکوب بالایی
joisted floor
کف تیرکدار
price floor
حداقل قیمت
lower floor
طبقه تحتانی
threshing floor
زمین خرمن کوبی
suspended floor
کف ازاد
ocean floor
بستر اقیانوس
solid floor
کف زیر بر
in-floor heating
سیستم گرمایش از کف زمین
parquet floor
فرش چوبی
floor space
سطح بنا
floor space
فضای اشکوب
floor leader
رهبر فراکسیونهای مجلس
floor lamp
چراغ پایه دار
floor jack
اهرم فرعی
floor insulator
عایق کف
floor hockey
هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
floor length
هم کف
ground floor
طبقه همکف ساختمان
floor length
اندازه کف
floor length
رسیده بکف
ground floor
اشکوب همکف زمین
ground floor
طبقه همکف زمین
lower floor
اشکوب زیرین
floor slab
تاوه کف
stone floor
سطح سنگفرش شده روسازی سنگفرش
floor slab
کف تخت
floor plan
نقشه اشکوب
floor lamp
اباژور زمینی
put the ball on the floor
رد کردن توپ از حریف
mastic asphalt floor
کف اسفالت قیری
put the ball on the floor
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
to floor a room with boards
اطاق راباتخته فرش کردن
floor space occupied
فضای مورد نیاز
flat slab floor
سقف قارچی
carpet and floor brush
جارویکفوفرش
hollow concrete floor
سقف تو خالی بتنی
trimmed opening in a floor
قیف زغالرو
trimmed opening in a floor
قیف اشغالرو
finished floor level
رقوم کف تمام شده
deep-sea floor
سطحعمیقدریا
floor heating (system)
سیستم گرمایش از کف زمین
floor lamps
[American]
آباژورهای زمینی
floor lamps
[American]
چراغ های پایه دار
floor lamp
[American]
آباژور زمینی
floor lamp
[American]
چراغ پایه دار
My jaw dropped to the floor!
<idiom>
از تعجب داشتم شاخ در می آوردم!
[اصطلاح روزمره]
ground
[British]
[floor]
کف اطاق
ground
[British]
[floor]
کف زمین
floor-level electric convector
گرمادهالکتریکیسطحزمین
compound leverage floor jack
اهرم بالابر قیچی شکل
acid proof floor tile
موزاییک ضد اسید
compound leverage floor jack
اهرم بالابر ترکیبی
The elevator has jammed on the tenth floor.
آسانسور درطبقه دهم گیر کرده
total gross floor area
سطح بنا با گسترده ساختمان
cellular metal floor raceway
سیم روی کف مشبک اطاق
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
board
صفحه مدار
board
کشتی
across the board
یکسره
board
شدن
board
تخته
board
سوار
board
برد
board
مقوا
board
روکش کردن
board
تخته حاوی نقشه
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
across the board
شامل تمام طبقات
board
وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
above board
به طور آشکار
above board
بی حیله
board
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board
سکوی شیرجه
board
صفحه یامیز شطرنج
board
تابلوی امتیازات
board
جلد کردن تخته
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
go by the board
از ناو پرت شدن
board
میزشوریادادگاه
board
کمیته تخته کار صفحه چارت
to board out
بیرون ازخانه خود غذاخوردن
board
هیات
To get on board.
سوار کشتی شدن
i got it over board
انرادرکشتی اوردم
board
غذای روی میز
by the board
از طرف پهلوی ناو
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
board
منزل کردن
board
پانسیون شدن
board
تخته پوش کردن
board
سوارشدن بکنارکشتی امدن
board
اغذیه
to go on board
سوارکشتی شدن
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
هیئت ژوری
board
میز غذا
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
across the board
سرجمع
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
board
تابلو
board
هیئت کمیسیون
over the board
بازی شطرنج حضوری
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
terminal board
تخته اتصال سیم
terminal board
محوراتصال سیمها
to fall over board
ازکشتی پرت شدن
terminal board
تخته کلم
terminal board
تخته ترمینال
thin board
لا
three ply board
تخته سه لا
tea board
سینی
tilting board
صفحه کج شونده
takeoff board
تخته پرش طول
side board
میز دم دستی
board and lodging
خوابگاه با پذیرایی غذا
[در مهمانسرا یا هتل]
shoulder board
پیش فنگ
shoe board
علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
selection board
هیات گزینش
seguin board
تخته سگن
sea board
خط ساحلی
sea board
دریاکنار
sea board
کناردریا
sea board
کناره دریا
scale board
تخته نازک
scaffold board
تخته زیر پا
scaffold board
تخته چوب بست
running board
تخته رکاب اتومبیل
runing board
رکاب
reserve on board
مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
range board
طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
side board
میز پا دیواری
side board
میز کناری
side board
میز قفسه دار
system board
برد سیستم
switch board
تابلوی برق
switch board
صفحه تقسیم برق
switch board
صفحه کلید برق یاتلفن
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
straw board
مقوای ضخیم
story board
مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
pressing board
تختهفشرده
status board
تابلو وضعیت
status board
تابلوی نشان دهنده وضعیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com