Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
flue stop
کلید ارگ
flue stop
دکمه ارگ
Other Matches
flue
لوله اب گرم
flue
دودکش
flue
لوله بخار
flue
انفلوانزا
flue
دودرو
flue
گربه رو
flue
تنوره لوله اب گرم یا بخار
flue hat
کلاهکدوکش
flue pipe
لوله دودکش
flue pipe
نای یالوله ساز
heating flue
تنوره گربه رو
flue gas
گازهای دودکش
flue gas
دود
flue dust
بخار گاز
chimney-flue
دود رو شومینه
flue boiler
دیگ بخار
gas generator flue
تنوره مولد گاز
to come to a stop
از کار افتادن
[مهندسی]
non-stop
پایسته
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop
پیوسته
non-stop
بیوقفه
non-stop
مدام
non-stop
یک ریز
non-stop
بیتوقف
non-stop
یکسره
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
stop over
توقف کوتاه مدت
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
دست کشیدن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop
مانع
stop
متوقف کردن ایستگاه
stop
توقف
stop
مکث
stop
جلوگیری منع
stop
خواباندن بند اوردن
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
تعطیل کردن
stop
ایستادن
stop
قطع کردن
stop
استوپ داور بوکس
stop
متوقف کننده
stop
گیره
stop
برخورد
stop
توقف منزلگاه بین راه
stop
ورجستن
stop
از کار افتادن مانع شدن
stop
منع
stop
ناک دان
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
سدکردن
stop
ایست
stop
ایستاندن
stop
ایستگاه نقطه
stop
ایستادن توقف کردن
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
نگاه داشتن
stop
توقف انجام کار
stop
انجام ندادن عملی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
to make a stop
ایست کردن
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
stop button
دکمهایست
to put a stop to
را گرفتن
to put a stop to
بس کردن جلو
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
stop rod
میلهایستایی
stop key
کلیداستپ
depth stop
توقفعمیق
end stop
بستتحتانی
stop at intersection
توقفدرتقاطع
water stop
اب بند
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
heel stop
ترمزگیر
ski stop
ترمزاسکی
to stop payment
درمانده یا ورشکست شدن
to make a stop
مکث کردن
To stop coveting something.
دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
Stop nagging!
نق نزن!
Stop pushing!
عاجز نکنید !
label-stop
زانویی آبچکان
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
Stop complaining.
[اینقدر]
نق نزن.
Stop pushing!
هل ندهید!
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
to put a stop to
موقوف کردن
stop dog
علامت وقف
sear stop
مانع چخماق
sear stop
مانع پایه اتش
safety stop
ترمز خطر
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop
توقف برنامه
limit stop
حد ایست
leave stop
بازداشت
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
sear stop
ضامن چکاننده
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop code
کد توقف
stop cock
شیر
stop cock
شیرسماوری
stop cock
شیر بستن جریان اب
stop bit
بیت ایست نما
stop bit
بیت توقف
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
stop bit
ذرهء ایست نما
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
stop instruction
دستورالعمل توقف
bar stop
توقف میله
bar stop
ضربه میله
band stop
صافی میان نگذر
stop volley
جاخالی
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop
ایستگاه اتوبوس
full stop
وقفه کامل
decompression stop
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
door stop
زبانه در
door stop
دکمه کله قندی
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
geneva stop
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
flag stop
توقف
flag stop
ایست
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop
حد نهایی درجه
dynamic stop
ایست پویا
full stop
نقطه
to bring to a stop
بس کردن جلو
stop lamp
چراغ ترمز
stop light
چراغ ترمز
stop logs
تیرکهای سد کننده
stop list
صورت متخلفین
stop list
اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop mechanism
مکانیزم توقف
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop sign
علامت توقف
stop squawk
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop street
خیابان فرعی
stop the leave
بازداشت کردن
stop thief
ای دزد!دزدرابگیرید!
stop valve
شیر قطع جریان
stop watch
ساعت وقت گذاری
to bring to a stop
موقوف کردن
stop knob
دکمه
stop element
عنصر ایست
to bring to a stop
را گرفتن
stop gap
وسیله یا چاره موقتی
stop go policy
سیاست تثبیت
stop go policy
توسعه
stop hit
دره
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
blade close stop
محلبرخورددولپهقیچی
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
firing stop mechanism
مکانیسم ضامن اتش
Signal a car to stop .
علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
To stop being adamant (unyielding).
از خر شیطان پائین آمدن
How long does the train stop here?
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
stop dead/cold
<idiom>
سریع توقف کردن
the train runs without a stop
میرود
the train runs without a stop
قطار بدون ایست
stop charge regulation
تنظیم با قطع جریان
If you don't feel like it, (you can) just stop.
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
Does the train stop in London?
آیا قطار در لندن توقف دارد؟
firing stop mechanism
وسیله منع اتش ضامن خودکار
start stop system
سیستم قطع و وصلی
Leave her alone. Stop bothering her.
دست از سر دخترک بردار
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
start stop drives
محرکهای قطع و وصلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com