English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
focal point علاقه - سرگرمی
focal point کانون توجه
Search result with all words
image focal point کانون تصویر
Other Matches
focal وابسته بکانون
focal کانونی
focal مرکزی
focal موضعی
focal مهم
focal مربوط به کانون عدسی
second focal room دومیناتاقمرکزی
first focal room اولیناتاقمرکزی
focal length فاصله کانونی
focal surface سطح کانون
focal spot کانون
focal seizure حمله صرعی موضعی
focal plane صفحه کانونی
focal plane افق کانونی
focal length طول کانونی
focal distance فاصله کانونی
focal epilepsy صرع کانونی
focal length فاصله کانونی دوربین یاعدسی
focal line خط مرکزی
focal plane افق مار بر کانون عدسی
calibrated focal lenght فاصله کانونی تنظیم شده
focal plane shutter صفحهروم دریچهعدسی
high focal plane buoy ارتفاعکانونیپروانهراهنمایشناور
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point نقطه نوک
point نقطه گذاری کردن
point دماغه
point محل
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point درصد
point محل شروع چیزی
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point محل یا موقعیت
point پوینت
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
in point در خور
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
in point بجا
in point مناسب
zero point نقطه صفر
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that… چیزی که هست
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
far point برد بینایی
to point to something به چیزی متوجه کردن
point ماده اصل
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point هدف
point مسیر
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point مرحله قله
point پایان
not to the point خارج از موضوع
point تیزکردن
point گوشه دارکردن
point نوکدار کردن
point نکته
not to point بیرون از موضوع
to point to something به چیزی اشاره کردن
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going در شرف رفتن
the point is اصل مطلب این است
point نوک
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point سر
point نقطه
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
near point نقطه نزدیک
not to point پرت بیجا
point نوک گذاشتن
point اشاره کردن
point امتیاز
point راس
point رسد نوک
point هدف گیری کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point باریک کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point متوجه ساختن
point حد
point جهت مرحله
point محل مرکز
point مقصود
point خاطر نشان کردن
point اصل
point نشان دادن
point of symmetry نقطه تقارن
point of regard نقطه دید
point scale مقیاس امتیازی
point size اینچ
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
objective point مقصد
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point of support تکیه گاه
point of weld نقطه جوش
point of support نقطه اتکا
point of sight نقطه دید
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
octal point ممیز هشت هشتی
point plotting رسم نقطه
point protector سرمداد
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
symmetry point نقطه تقارن
objective point سمت مورد توجه
radix point ممیز
nodal point نقطه ایست
nodal point نقطه اغاز
quiescent point نقطه استراحت
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
neutral point نقطه نول
projection of a point خط مصور
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
pour point نقطه ریزش
projection of a point تصویر نقطه
pour point نقطه سیلان
principle point مبداء اصلی
point target اماج نقطهای
point target هدف کوچک
object point مقصد
object point سمت مورد توجه
null point نقطه صفر
point of loading نقطه بارگیری
pour point نقطه جاری شدن
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
nodal point نقطه گرهی
radix point نقطه مبنا
nodal point صفحه گرهی
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
penetration point درجه نفوذ
point bland نزدیک به دهانه لوله
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact تماس نقطهای
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point d'appui پایه
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
point defect نقص نقطهای
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
point device بسیار درست
point device کاملا راست
point bland از دهانه لوله
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
plate point نقطه پلیت
one point perspective پرسپکتیو همرو یا موازی
percentile point نقطه صدکی
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
pin point نقطهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com