Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (2 milliseconds)
English
Persian
focal spot
کانون
Other Matches
focal
مربوط به کانون عدسی
focal
مهم
focal
موضعی
focal
وابسته بکانون
focal
مرکزی
focal
کانونی
second focal room
دومیناتاقمرکزی
focal point
علاقه - سرگرمی
first focal room
اولیناتاقمرکزی
focal plane
صفحه کانونی
focal surface
سطح کانون
focal plane
افق کانونی
focal plane
افق مار بر کانون عدسی
focal line
خط مرکزی
focal length
فاصله کانونی دوربین یاعدسی
focal length
طول کانونی
focal length
فاصله کانونی
focal distance
فاصله کانونی
focal point
کانون توجه
focal seizure
حمله صرعی موضعی
focal epilepsy
صرع کانونی
focal plane shutter
صفحهروم دریچهعدسی
image focal point
کانون تصویر
calibrated focal lenght
فاصله کانونی تنظیم شده
high focal plane buoy
ارتفاعکانونیپروانهراهنمایشناور
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
مشاهده کردن گلوله ها
spot
در محل
spot
درجا
spot
جا
spot
تنظیم تیر کردن
in a spot
<idiom>
درمشکل قرار داشتن
spot
بجااوردن
spot
لکه دارشدن
spot
لکه دارکردن
spot
تشخیص دادن
up on the spot
فی المجلس مقدا بی درنگ
spot
کشف کردن دیدن
spot
فوری
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spot
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot
مسافت یابی کردن
spot
کمان
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
on the spot
<idiom>
درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot
نقطه
spot
[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
on-the-spot
فی المجلس
on-the-spot
نقدا"
on the spot
فی المجلس
on the spot
نقدا"
spot
خال
spot
مکان
spot
محل
spot
نقدا"
spot
به طور نقد
spot
زمان مختصر لحظه
spot
لکه موضع
spot
موضع
spot-on
دقیقا صحیح
spot
لکه لک
spot transaction
معامله نقدی
spot test
ازمایش فوری
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot rate
نرخ فروش نقدی
spot sale
فروش نقد
spot grading
صافسازی
spot kick
ضربه کاشته
spot lamp
لامپ موضعی
spot lamp
لامپ با نورمتمرکز
spot map
کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot market
بازار نقدی
spot market
بازار معاملات نقدی
spot net
شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot goods
کالاهای اماده تحویل
spot pass
پاس غیرمستقیم
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot price
قیمت نقدی
spot price
قیمت برای فروش فوری
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
spot price
قیمت تمام شده
spot repair
تعمیر در جا
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot goods
کالاهای موجود
spot weld
خال جوش
yellow spot
نقطه زرد
centre spot
خالوسط
handicap spot
مهرهتعادلی
black spot
جادهباآمارتصادفبالا
high spot
جذابترین لذتبخشترین
trouble spot
کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
Johnny-on-the-spot
<idiom>
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
water spot
واتراسپات
water spot
گردباد دریایی
warm spot
نقطه گرماگیر
spot weld
نقطه جوش دادن
spot weld
اتصال نقطه جوش
spot welding
نقطه جوش
spot welding
جوشکاری نقطهای
spot welding
جوش نقطهای
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
touch spot
ناحیه بساوشی
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
spot repair
تعمیر در محل
blind spot
نقطه ضعف
beauty spot
خال کوچک
beauty spot
خال زیبایی
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
air spot
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
air spot
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
cash spot
نقد فوری
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cold spot
نقطه سرماگیر
dead spot
منطقه ساکت
billiard spot
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
dead spot
نقطه خنثی
beauty spot
خال
hot spot
نقطه داغ
hot spot
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
spot check
مقابله موضعی
spot check
بررسی موضعی
spot check
بطور چند در میان ازمودن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
بازدید در محل
blind spot
نقطه کور
spot checks
مقابله موضعی
spot checks
بررسی موضعی
spot checks
بطور چند در میان ازمودن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
بازدید در محل
face off spot
هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot
نقطه رویارویی
flying spot
لکه نورتند رو
pain spot
نقطه درد
penalty spot
نقطه پنالتی
spot of enforcement
نقطه پنالتی
previous spot
نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
soft spot
شولات
soft spot
ناحیه نشست
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot cash
پرداخت نقدی
spot cash
پول نقد
spot distortion
اغتشاش نقطه
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot footing
پی مجزا
long spot
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
light spot
نقطه منور
light spot
نقطه نور
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
cathode spot
لکه کاتدی
landing spot
نقطه فرود
head spot
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot welding electrode
الکترود جوشکاری نقطهای
flying spot scanner
پوینده لکهای تند رو
great red spot
لکه سرخ بزرگ
great white spot
لکه سفید بزرگ
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center face off spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
bridge spot weld
جوشکاری نقطهای
spot pattern test
ازمون طرح نقطه ها
spot welding machine
دستگاه جوش نقطهای
white spot ball
مکانتوپسفید
kicks from the penalty spot
شوت از نقطه پنالتی
baulk line spot
نقطهخطمرز
This is an ideal spot for picnics .
اینجا برای پیک نیک ماه است
single row spot welding
جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding
جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com