Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
foil warning line
حلقهاخطارخنثیکننده
Other Matches
warning line
خط اخطار
sabre and epee warning line
خطهشداردرمسابقهاپوشمیشیربازی
foil
سه برگی
foil
جای نگین
foil
مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foil
فلز راورقه کردن
foil
دفع کردن
foil
عقیم گذاردن خنثی کردن
foil
زرورق بی اثرکردن
foil
ورق سیماب پشت اینه
foil
تراشه
foil
فلز ورق شده
foil
ته چک سوش
tin foil
ورق نازک قلع
electric foil
شمشیر فویل با نوک برقدار
copper foil
ورقه بسیار نازک مسی ورقه مسی زرورق مسی
tin foil
ورق قلع
electric foil
فلوره الکتریک
silver foil
ورق نقره
gold foil
زرورق کلفت
gold foil
ورقه زر
front foil
فلزورقهایجلویی
absorption foil
ورق جذب
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
air foil
سطوح ایرودینامیک هواپیماپوششهای قابل انعطاف بدنه هواپیما
aluminium foil
کاغذ الومینیوم
rear foil
دنبالهتیغه
metal foil
زرورق
metal foil
ورق نازک فلزی
To thwart . To foil . To undo .
نقش بر آب کردن
warning
که روشن میشود تا نشان دهد یک چیز خط رناک ممکن است رخ دهد
warning
اعلام خطر کردن هشدار
warning
توجه به خط ر ممکن
as warning to
برای عبرت
warning
اطلاع
warning
خبر
warning
اگهی
warning
اخطار
warning
تحذیر
warning
اشاره
warning
زنگ خطر
warning
عبرت
warning
اژیر هشدار
warning
هشدار
warning
اخطاریه دادگاه
as a warning to others
برای عبرت دیگران
warning
اعلام خطر
warning agent
گند گاز
early warning
اعلام خطر کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
storm warning
پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
warning system
سیستم خبردهنده
warning system
سیستم الارم
warning signal
علامت خطر
warning signal
علامت اعلام خطر
warning sign
علامت احضار
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر کردن
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
issue a warning
اخطار صادر کردن
local warning
اعلام خطر محلی
warning track
منطقهجریمه
warning plate
صفحههشدار
warning lights
چراغهشدار
warning device
وسیلههشدار
warning pipe
لوله خبر
warning sign
علامت اخطار
warning net
شبکه اژیر
warning net
شبکه اعلام خطر
He took no heed of my warning.
به اخطار من توجهی نکرد
warning pipe
لوله سرریز
warning radar
رادار هشدار دهنده
warning order
دستور اگهی
warning light
لامپ خطر
warning cries
فریادهای هشدار
warning light
چراغ خطر
control and warning center
سیستم کنترل و اعلام خطر
danger warning level
مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
oil warning light
چراغهشدارروغن
danger warning level
حداقل موجودی
small craft warning
پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
airspace warning area
منطقه اعلام خطر هوایی
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
air warning net
شبکه اعلام خطر هوایی
airborne early warning
اعلام خطر هوابرد
airborne early warning
راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
The warning light seems to have malfunctioned.
چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
battery warning light
چراغهشدارباطری
on-air warning light
نورهشدارنورروشن
low fuel warning light
چراغهشدارکمبودبنزین
seat-belt warning light
چراغهشدارکمربندایمنی
oil pressure warning indicator
شاخصهشدارفشارروغن
main beam warning light
اشعهاصلینورهشداردهنده
door open warning light
چراغهشداربرایبازبودندر
Drive on dimmed headlights !
[Warning to drivers]
با نور پایین حرکت کنید!
[هشدار به رانندگان]
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line spacing
فاصله سطور
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
down the line
<idiom>
درآینده
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط تقسیم دیدبانی
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
mean line
خط میان
line out
با خط علامت گذاشتن
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
line up
<idiom>
به صف کردن
out of line
خارج از خط جبهه
old line
محافظه کار
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
o o line
خط دیدبانی سپاه
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down line
بار کردن پایین خطی
the line
صف
out of line
<idiom>
ناصحیح
to come in to line
در صف امدن
to come in to line
موافقت کردن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line
سطر به سطر
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
along line
در خط
along line
در امتداد خطوط
all along the line
در همه جا
all along the line
درامتدادهمه خط
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on the line
هواپیمای اماده پرواز
on line help
کمک مستقیم
down the line
ضربه از کنار زمین
line
ریسمان
line
جبهه جنگ
line
پوشاندن
line
سیم
line
: خط کشیدن
off line
منفصل
off line
قطع
line
: خط
line
اراستن
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
سطر
line-up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
به خط شدن
line
رشته بند
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
line up
به خط شدن
line
ردیف
off line
غیر متصل
off line
برون خطی
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
خط
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
خط زدن
line
رشته
line
لاین
line
طرز
line
در سمت
line
محصول
line
صفی در خط
line
خط صف
line
ترازکردن
line
استرکردن
line
طناب خط
line
جاده
line
نسب
line
لجام
line
خط انداختن در
on line
داخل رده
on line
متصل
line
شعبه
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
خط دار کردن
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
line
بخط کردن
line
دهنه
on line
مورداستعمال
on line
مستقیم
on line
درون خطی
line
حدود رویه
by line
خط فرعی راه اهن
line
طناب سیم
line
رسن
on line
در خط
by-line
خط دوم یافرعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com