English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
food and agricultural organization سازمان خواروبار وکشاورزی
food and agricultural organization از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
Other Matches
agricultural فلاحتی
agricultural کشاورزی
agricultural زراعتی
agricultural investigation تجسسات کشاورزی
agricultural implements ادوات فلاحتی
agricultural mechanization ماشینی کردن کشاورزی
agricultural implements الات کشاورزی
agricultural fluctuations نوسانهای کشاورزی
agricultural credit اعتبار کشاورزی
agricultural economics اقتصاد کشاورزی
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
agricultural pollution الودگی کشاورزی
agricultural cooperatives تعاونیهای کشاورزی
agricultural products محصولات کشاورزی
agricultural sector بخش کشاورزی
agricultural projects طرحهای کشاورزی
agricultural revolution انقلاب کشاورزی
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
agricultural extension services خدمات ترویج کشاورزی
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
agricultural labor productivity بهره دهی کارگر کشاورزی
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday . از دوشنبه لب به غذانزده ام
self organization سروسامان دهی بنفس خود تنظیم وتنسیق خود
organization سازمان
organization سازمان بندی
organization تشکیلات
organization یکان قسمت
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization ترتیب
organization تشکیلات سازماندهی
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
data organization سازمان داده ها
organization control کنترل سازمانی
economic organization سازمان اقتصادی
file organization سازمان پرونده
organization chart نمودار سازمانی
file organization سازمان فایل
organization chart لوحه سازمان
organization chart نمودارسازمان یکان
nonprofit organization سازمان غیرانتفاعی
nonprofit organization سازمان غیر انتفاعی
labor organization سازمان کارگری
table of organization جدول سازمان
visual organization سازمان دیداری
task organization سازمان رزمی
task organization سازمان دادان برای رزم برش رزمی
task organization سازمان برای رزم
social organization سازمان اجتماعی
beach organization یکان ساحلی
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
sensory organization سازمان حسی
planning organization سازمان برنامه
organization scheme نمودار سازمانی
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
charity organization سازمان خیریه
consumer organization سازمان حمایت از مصرف کنندگان
coliform organization کلی باسیل
international standards organization طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
international refugee organization سازمان بین المللی اوارگان
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
international labour organization سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
international standards organization سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند
world health organization سازمان بهداشت جهانی
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
united nations organization سازمان ملل متحد
Organization of American States سازمان دول امریکایی
social security organization سازمان تامین اجتماعی
organization for economic co opration سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
international standards organization سازمان استانداردهای بین المللی
brucsels treaty organization سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
central treaty organization پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
central treaty organization انگلستان
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
Civil Aviation Organization سازمان هواپیمایی کشور
sequential file organization سازمان دهی ترتیبی فایل
data set organization سازماندهی مجموعه داده ها
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
organization for european economic coopr سازمان همکاری اقتصادی اروپا
table of organization and equipment (toe جدول سازمان و تجهیزات
Organization of Petroleum Exporting Countries سازمانصادرکنندگاننفتخام
North Atlantic Treaty Organization ناتو
organization of petroleum exporting cont سازمان کشورهای صادرکننده نفت
north atlantic treaty organization (nato پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
south east asia treaty organization مان در بانکوک است
north atlantic treaty organization (nato سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
food طعام
Have you had enough (food) سیر شدی ؟
food خوراک
Please help yourself ( with the food ) . لطفا" برای خودتان غذا بکشید
Do you want some more food ? بازهم غذا می خواهی ؟
food غذا
food قوت
junk food غذای ناسالم
health food غذای سالم
food shop خواربار فروشی
burnt food ته دیگ [برنج]
convenience food خوراک پیش پخته
convenience food غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
fast food تند خوراک تندکار
food stamp تمبر خوراک
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
food shop بقالی
food stamps تمبر خوراک
health food خوراک بهداشتی
junk food گنده خوراک
food for thought <idiom> درمورد چیز باارزش فکر کردن
food aid کمکغذائی
food mixer ماشینهمزنبرقی
To cook food. غذا پختن
To assimilate food. غذا را جذب کردن
Please heat up my food. لطفا" غذایم را داغ کنید
When it comes to me there is no more food (left). به من که می رسد غذا تمام شده
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
To kI'll animals for food . جانوران را برای غذا کشتن
First food , then talk . <proverb> اول طعام آخر کلام .
The food is cold. غذا سرد است.
food processor اجزایمخلوطکن
This food is very nourshing . این غذا خیلی قوت دارد
to wolf one's food <idiom> مثل گاو خوردن
restorative food غذای مقوی
junk food هله هوله
to dress [food] آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to burn the food بگذارند غذا ته بگیرد
To heat up the food. غذا را گرم کردن
to spit out food بیرون دادن غذا
food chain زنجیره غذایی
food packet بسته غذایی
food packet جیره بسته بندی شده
food perference رجحان غذایی
food production تولید غذا
food program برنامه غذایی
food poisoning مسمویت غذایی
food program رژیم تغذیه
food pyramid هرم غذایی
food rationing جیره بندی مواد غذائی
food science علم غذا
food industries صنایع غذایی
food gathering خوراک اوری
food freezer یخچال فریزر
food chains زنجیره غذایی
articles of food موادغذایی یا خوراکی
different kinds of food غذاهای جوربه جور
food chemistry شیمی غذا
food container فرف غذا
food container فرف غذای قابل حمل
food deprivation محرومیت غذایی
food for powder تیر خوردنی
food for powder کشته شدنی
food freezer فریزر
food tide سیل
to spit out food تف کردن غذا
the garden provides food میدهد
frugal food حاضری
the garden provides food باغ غذا
the garden provides food باغ خوراک تهیه میکند
the food was smoked خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
food preference پسند غذایی
plant food غذای گیاهی
plant food غذای گیاه
frugal food خوراک ساده
food web شبکه غذایی
staple food مواد غذائی ضروری
to be food for worms مردن
preparation of food تهیه خوراک
food tide طغیان اب
to be food for fishes غرق شدن
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
table of food equivalents جدول ارزش جیره غذایی
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
food dtufe stuff ماده غذایی
food dtufe stuff خوار و بار
food dtufe stuff خوردنی
basic source of food منابعاولیهغذا
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
dailgy food allowance جیره روزانه
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
Be carefull not to spI'll the food . مواظب باش غذاهارانریزی زمین
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
Our food supply is getting low. ذخیره غذایمان دارد ته می کشد
food stamp program برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
Plain food (dress). غذا ( لباس ) ساده
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
There isnt much food in the house. زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
The food has a salty taste . غذا شور مزه است
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
pollution of food in water آلودگیحاصلازموادغذاییدرآب
Dont stint the food . سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
grazing food chain زنجیره غذایی چرندگان
pollution of food on and in the ground آلودگیغذاییودرزمین
it is highly valued as food برای خوراک بسیارمطلوب است
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
Mexican food is hot 9spicy). غذاهای مکزیکی تند است
food regarded as cooked by a specified person دست پخت
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
The smell of food permeated through the flat . بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com