English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
food chain زنجیره غذایی
Search result with all words
grazing food chain زنجیره غذایی چرندگان
Other Matches
I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday . از دوشنبه لب به غذانزده ام
Please help yourself ( with the food ) . لطفا" برای خودتان غذا بکشید
food قوت
food غذا
food خوراک
Do you want some more food ? بازهم غذا می خواهی ؟
Have you had enough (food) سیر شدی ؟
food طعام
junk food گنده خوراک
junk food غذای ناسالم
food production تولید غذا
health food خوراک بهداشتی
food stamps تمبر خوراک
food stamp تمبر خوراک
fast food تند خوراک تندکار
convenience food غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food خوراک پیش پخته
different kinds of food غذاهای جوربه جور
food chemistry شیمی غذا
food container فرف غذا
junk food هله هوله
food processor اجزایمخلوطکن
food for thought <idiom> درمورد چیز باارزش فکر کردن
This food is very nourshing . این غذا خیلی قوت دارد
To heat up the food. غذا را گرم کردن
To kI'll animals for food . جانوران را برای غذا کشتن
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
health food غذای سالم
When it comes to me there is no more food (left). به من که می رسد غذا تمام شده
Please heat up my food. لطفا" غذایم را داغ کنید
To assimilate food. غذا را جذب کردن
To cook food. غذا پختن
food mixer ماشینهمزنبرقی
food aid کمکغذائی
food container فرف غذای قابل حمل
food deprivation محرومیت غذایی
food tide سیل
food tide طغیان اب
food web شبکه غذایی
frugal food خوراک ساده
frugal food حاضری
to spit out food تف کردن غذا
to be food for worms مردن
to be food for fishes غرق شدن
the garden provides food میدهد
the garden provides food باغ غذا
plant food غذای گیاه
the garden provides food باغ خوراک تهیه میکند
the food was smoked خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
staple food مواد غذائی ضروری
food science علم غذا
food rationing جیره بندی مواد غذائی
preparation of food تهیه خوراک
food for powder تیر خوردنی
food for powder کشته شدنی
food freezer فریزر
food freezer یخچال فریزر
food gathering خوراک اوری
food industries صنایع غذایی
food packet بسته غذایی
food packet جیره بسته بندی شده
food perference رجحان غذایی
food preference پسند غذایی
food program برنامه غذایی
food program رژیم تغذیه
food pyramid هرم غذایی
plant food غذای گیاهی
to dress [food] آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
food shop خواربار فروشی
restorative food غذای مقوی
food chains زنجیره غذایی
food poisoning مسمویت غذایی
to wolf one's food <idiom> مثل گاو خوردن
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
to spit out food بیرون دادن غذا
food shop بقالی
First food , then talk . <proverb> اول طعام آخر کلام .
to burn the food بگذارند غذا ته بگیرد
burnt food ته دیگ [برنج]
articles of food موادغذایی یا خوراکی
The food is cold. غذا سرد است.
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
food stamp program برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
it is highly valued as food برای خوراک بسیارمطلوب است
food dtufe stuff خوار و بار
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
food and agricultural organization از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
food dtufe stuff ماده غذایی
dailgy food allowance جیره روزانه
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
basic source of food منابعاولیهغذا
table of food equivalents جدول ارزش جیره غذایی
pollution of food in water آلودگیحاصلازموادغذاییدرآب
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
Plain food (dress). غذا ( لباس ) ساده
Be carefull not to spI'll the food . مواظب باش غذاهارانریزی زمین
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
Dont stint the food . سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
The food has a salty taste . غذا شور مزه است
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
food dtufe stuff خوردنی
Our food supply is getting low. ذخیره غذایمان دارد ته می کشد
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
food and agricultural organization سازمان خواروبار وکشاورزی
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
pollution of food on and in the ground آلودگیغذاییودرزمین
There isnt much food in the house. زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
food regarded as cooked by a specified person دست پخت
The smell of food permeated through the flat . بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
Mexican food is hot 9spicy). غذاهای مکزیکی تند است
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
chain فایلی که در آن هر ورودی داده و آدرس ورودی بعدی را که همان محتوای داده را دارد
chain لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain از کلمه قبلی
chain سری عکسهای یک منطقه زنجیر
chain دارد.
chain رکود داده در یک فایل زنجیری
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain سری
chain چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
chain زنجیر
chain سلسله سلسله مراتب
chain سلسله
chain زنجیر
chain زنجیره
chain شبکه زنجیری
chain : زنجیرکردن
chain رشته
chain کند وزنجیز حلقه
chain سلسله کوه
chain زنجیر مساحی
chain زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
chain لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain saw اره زنجیری
chain saw اره برقی
chain مراجعه کنید به CATENA
chain متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
mooring chain زنجیرمهار
lifting chain زنجیربالابر
chain stitch گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
drive chain زنجیرهراندن
chainsaw chain تیغهارهدرختبری
chain wheel B زنجیریچرخهیب
tire chain زنجیر چرخ
surveyor's chain زنچیر سنجش
surveyor's chain پاپیمایشگری
chain smoker کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
side chain زنجیر جانبی
He is a chain smoker. پشت سرهم سیگار می کشد
skid chain زنجیر چرخ
sprocket chain زنجیر دندانه دار
chain rule قاعده زنجیری [ریاضی]
studded chain حلقه زنجیر میان دار
surveyor's chain زنجیر مساحی
chain wheel A زنجیریچرخهیA
tire chain زنجیر یخ شکن
chain stitch بافت زنجیری
chain-smoke پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked پی در پی سیگار کشیدن
chain letter نامهی زنجیری
chain-smoked سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smokes پی در پی سیگار کشیدن
chain-smokes سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoking پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoking سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
safety chain زنجیرهامنیت
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
chain brake عایقزنجیر
chain drive زنجیرهکششی
chain guide محافظزنجیر
chain of dunes زنجیرتلمسه
chain of neurons نرونهایزنجیرهای
chain stay محلقرارگیریزنجیر
chain letters نامهی زنجیری
print chain زنجیر چاپ
chain reflex بازتاب زنجیرهای
chain locker چاله زنجیر
chain locker انبار زنجیر
chain hook هوک زنجیر
chain hook دیلم زنجیر لنگر
chain hob دستگاه فرز غلطکی زنجیرهای
chain guage اشل زنجیری
chain grab زنجیر گیر
chain gang هم زنجیر
chain gang دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
chain field فیلد اتصال
chain effects اثرات زنجیری
chain of command سلسله مراتب
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
chain react دچار واکنشهای مسلسل وزنجیری شدن
chain react تحت واکنشهای زنجیری واقع شدن
chain pulley قرقره زنجیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com