English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
for some time past تا چندی پیش
for some time past مدتی
for some time past درگذشته
Other Matches
what by gone or past مافات
the past چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
past پیش ماقبل
what is the past of go چیست
past درماورای
What is past is past . what is gone is gone . گذشته ها گذشته
past دور از پیش از
past پیشینه وابسته بزمان گذشته
past گذشته از ماورای
past سابقه
past پایان یافته
past گذشته
past بعد از مافوق
past ماضی
past perfect ماضی بعید
it is past reclaim دیگر قابل اصلاح یااستردادنیست
to sweep past اسان رفتن
to sweep past تندگذاشتن
we cannot undo the past چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
past or preterite d. ماضی مطلق
half past two دوونیم
march past رژه رفتن
march past رژه
past tense زمان گذشته
past participle اسم مفعول
past participles اسم مفعول
it is past cure از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
the year past سال گذشته
past master استاد پیشین
the present and the past گذشته و حال
the present and the past حال و گذشته
the present and the past اکنون و گذشته
past years سالهای گذشته
the past tense زمان ماضی ماضی مطلق
the past tense زمان گذشته
past performances سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
past master استاد قدیمی
past masters استاد پیشین
it is 0 minutes past four ده دقیقه از چهار می گذرد
past masters استاد قدیمی
see in the past makes saw فعل see در گذشته sawمیشود
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
He is past work. دیگر از سن کار کردنش گذشته
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
make up for the past جبران مافات کردن
During the past few days. طی چند روز گذشته
In the course of the past centuries. درطی قرنهای گذشته
i went past the house از پهلوی ان خانه رد شدم
to march past رژه رفتن
file past رژه رفتن
he is a past master in او در استاد یا کهنه کار است
to file past رژه رفتن
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
it is minutes past ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
to rank past رژه رفتن
past perfect tense ماضی بعید
on old woman past sixty پیرزنی بیش از شصت سال داشت
Whistle past the graveyard <idiom> تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
put (something) past someone (negative) <idiom> ازکار شخص متعجب شدن
spike past the block ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
her prime of life is past عنفوان جوانی وی گذشته است
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
To review the past in ones minds eye . گذشته را از نظر گذراندن
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
against time تایم گیری
one-time پیشین
what time is it? چه ساعتی است
at a specified time در وقت معین یا معلوم
all-time بالا یا پایینترین حد
against time رکوردگیری
at another time در زمان دیگری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at the same time در ان واحد
at the same time در عین حال
time is up وقت گذشت
many a time چندین بار
behind time دیر
all-time بیسابقه
all-time همیشگی
many a time بارها
time will tell در آینده معلوم می شود
one-time قبلی
take your time عجله نکن
i time time Instruction
There is yet time. هنوز وقت هست.
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
time in ادامه بازی پس از توقف
one-time سابق
at the same time ضمنا"
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
behind time بی موقع
f. time روزهای تعطیل دادگاه
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
once upon a time روزگاری
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
two-two time نتدودوم
about time <idiom> زودتراز اینها
three-four time نت
down time زمان توقف
down time زمان تلف
down time مرگ
mean time ساعت متوسط
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
mean time زمان متوسط
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
At the same time . درعین حال
off time وقت ازاد
off time مرخصی
old time قدیمی
once upon a time روزی
Our time is up . وقت تمام است
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
from this time forth ازاین پس
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین ببعد
four-four time چهارهچهارم
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
on time مدت دار
from time to time گاه گاهی
from time to time هرچندوقت یکبار
time out <idiom> پایان وقت
for the time being عجالت
time after time <idiom> مکررا
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
out of time بیموقع
out of time بیگاه
out of time بیجا
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
just in time درست بموقع
time زمانی موقعی
time ساعتی
some time یک وقتی
some time مدتی
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time مرورزمان را ثبت کردن
there is a time for everything دارد
time [s] <adv.> دفعه
time ایام
time روزگار
there is a time for everything هرکاری وقتی
time مدروز
time عهد
time مدت
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time وقت قرار دادن برای
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time فرصت موقع
time تایم
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time فرصت
time and again چندین بار
in time بجا
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
any time <adv.> هر بار
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> درهمه اوقات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com