| Total search result: 40 (4 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| for the future <adv.> |
برای آینده |
|
|
|
|
| Search result with all words |
|
| future |
اینده |
| future |
مستقبل |
| future |
بعدی |
| future |
بعد اینده اتیه |
| future |
اخرت |
| debt due at a future time |
دین موجل |
| future attacks |
حملههای اینده را پیش بینی نکردند |
| future perfect |
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد |
| future perfect tense |
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند |
| future promissory |
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند |
| future shock |
اضطراب دگرگونی |
| he could read the future |
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد |
| look to the future |
باینده نظر افکندن |
| office of the future |
ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر |
| office of the future |
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد |
| prospect of the future |
دورنمای اینده |
| the future |
جهان اینده |
| the future |
دنیای دیگر عقبی |
| the future |
عاقبت |
| future tense |
زمانآینده |
| I am hopeful about the future. |
درباره آینده امیدوارهستم |
| in the near future |
در آینده نزدیک |
| to mortgage one's future |
خسارت زدن به آینده خود |
| Any reform of the insurance law must be left to the future. |
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود. |
| Any reform of the pension law must be left to the future. |
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود. |
| It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions |
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد. |
| fear of the future |
وحشت از آینده |
| She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] |
او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند. |
| There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] |
آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است. |
| remote future |
آینده دور |
| These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. |
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند. |
| This is important, not only today, but also and especially for the future. |
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است. |
| a rosy future |
آینده امید بخشی |
| This must not happen in future at any cost. |
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید. |
| The future of the team is shrouded in uncertainty. |
آینده این تیم بلاتکلیف است. |
| I wonder what lies in store for me in the future. |
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید. |
| to look forward expectantly to the future |
با انتظار به آینده نگاه کردن |
| future-oriented <adj.> |
آینده گرا |
| future-oriented <adj.> |
پایدار [نسبت به آینده] |
| Partial phrase not found. |