English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
forced page break قطع اجباری صفحه
Other Matches
soft page break قطع صفحه
bad page break قطع یا مکث نامناسب صفحه
forced اجباری
forced تحمیلی
forced landing فرود اجباری هواپیما
forced landing فرود اجباری
forced marching راه پیمایی اجباری
forced move حرکت اجباری شطرنج
forced movement حرکت اجباری
unbalanced forced کمانکش به سوی خلاء
forced oscillations نوسانهای اجباری
forced sale فروش قانونی
forced sale فروش اجباری
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
forced withrawal عقب نشینی اجباری
forced choice گزینه- بایست
A forced laugh. خنده زورکی
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
forced saving پس انداز اجباری
forced contract عقد مکره
forced convection تبادل حرارت اجباری
forced cooling خنک سازی چیزی
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
forced draft هوای با فشار
forced draft هوای تحت فشار
forced fantasy خیال فراخوانده
forced labour کار اجباری
forced labour بیگاری
forced labor بیگاری
forced labor کار اجباری
forced induction engine موتور کمپرسور
forced distribution rating درجه بندی با توزیع معین
forced flood lubrication روغنکاری تحت فشار
forced alternating current جریان متناوب فشرده
forced warm-air system سیستمداخلیگرم کننده
page کلیدی که محل نشانه گر را به اندازه خط وط یک صفحه حرکت دهد
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
page تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
page عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
page عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
page جهت لبه بلند یک ورق کاغذ
page وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند
page ورق کاغذ
page حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
page صفحه
page نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
f.of a page ته صفحه
f.of a page پائین صفحه
page out فرایند رفت و برگشت نامه هایا داده از حافظه اصلی کامپیوتر به دیسک
page in فرایند رفت و برگشت نامه یاداده از دیسک به حافظه اصلی کامپیوتر
page طول صفحه
page ترتیب متن و تصاویر در یک صفحه از متن
page three ازدستهعکسهایجنسی
to be on the same page <idiom> به یک سبک فکر کردن [اصطلاح مجازی]
page پسر بچه
page پادو
page خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
page صفحه برگ
page صفحات را نمره گذاری کردن
page گوه چوبی
page 1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود.
page حافظه در چاپگر صفحه که تصاویر را پیش از چاپ نگه می دارد
to be on the same page <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
page نمایش یک صفحه متن در صفحه نمایش که پس از چاپ فاهر میشود
page کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
page با قالب و حاشیه و نمایش گرافیکی مختلف
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page three زنانجوانیکهسینههایخودرابرایبرانگیختناحساساتجنسیدرمجلاتنمایشمیدهند
page boundary مرز صفحه
page density چگالی صفحه
page fault نقص صفحه
page fault خرابی صفحه
page frame قالب صفحه
page maker برنامه قوی کاربردی و نشررومیزی
page of presence لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
page orientation موقعیت صفحه
visual page صفحه تصویری
off page connector اتصال دهنده برون صفحهای
lead in page صفحه ویدیویی که کاربر را به صفحه مورد نظر هدایت میکند
code page صفحه کد
plover page ابیای پشت قرمز
page frame قاب صفحه
commas over the page صفحه را پراز نشان کاماکرد
full-page تمام صفحه
Web page فایل ذخیره شده در وب سرور که حاوی متن فرمت شده , گرافیک و اتصالات در متنهای با کلمات کلیدی به صفحات دیگر اینترنت یا وب سایت است
we oened at page 0 صفحه 01 کتاب را باز کردیم
to page up type حروف چیده را صفخه بندی کردن
home page باز کردن صفحهای از وب سایت
code page رویه رمز
shadow page جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
front-page سرصفحه
front page سرصفحه
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
This page owner دارنده این برگه
page of bonour لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
title page صفحه عنوان کتاب
banner page صفحهای که در ابتدا با تاریخ و زمان و نام متن و نام مشخص چاپ گیرند و چاپ میشود
page skip پرش صفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
shadow page محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
page reader صفحه خوان
page printer چاپگر صفحهای
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
page description language زبان تشریح صفحه
page mode ram حالت صفحه حافظه دستیابی مستقیم
optical page reader صفحه نوری خوان
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
page layout program برنامه صفحه ارایی
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
full page display نمایش تمام صفحه
Refer (turn over) to page 110. به صفحه 110مراجعه کنید
to break in به زور و غیر قانونی وارد شدن
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
break away قطع رابطه کردن
break out در گرفتن
break through شکاف
break through نفوذکردن در مواضع دشمن
break up تفکیک کردن
break up انحلال
break up حد فاصل علایم مشخصه هدف
break up مرز علایم مشخصه هدف
break up منحل کردن
break up value قیمت رهایی
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
to break off جداکردن
break up تجزیه
break through نفوذ
to break in گرفتن
to break up شخم کردن
to break up منحل کردن خردکردن
to break up بهم زدن
to break out فاش یا افشاندن
to break out بیرون ریختن
to break off موقوف کردن
to break a دونیم کردن
to break a شکستن
off break کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
to break off خاتمه دادن
to break one's f. قول دادن
to break a way موانع را ازراه خودبرداشتن
to break apart شکستن
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
get a break <idiom> فرصت داشتن
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break up (with someone) <idiom> قهر کردن
break down <idiom> تجزیه وتحلیل
break down <idiom> ازکار افتادن
to break out درگرفتن
to break off کندن
to break in شاخ شکستن سوغان
to break in رام کردن
to break down ازپا انداختن
to break down خراب کردن
to break apart جداکردن
to break out شایع شدن
break شکست
break even سربه سر
break even صافی درامدن
break even بی سود و زیان شدن
break زنگ تفریح
break فتن
break کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
break down توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
break مجزاسازی
break away جدائی
break even بی سود و زیان
break شکستگی
break ازهم باز کردن
break even سربسرشدن
break راحت باش
break گسیختگی
break انتخاب شود
break away گسیختگی
break جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
break تفکیک
break down تفکیک
break down تجزیه
break down اسیب دیدن
break down تقسیم بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
break down ازاثر انداختن
break down درهم شکستن
break down درهم شکننده فروریختن
break قطع کردن
break down شکستگی
break شکستن موج
break ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break نقطه فرودپرنده
break تجزیه
break پاره کردن
break down شکست فروریختگی پنچری
break down سقوط ناگهانی
break off قطع تماس با دشمن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com