English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
Other Matches
lift truck لیفتراک
lift truck خودرو دارای جرثقیل
fork چنگال
to fork over دادن
to fork over پرداختن
fork شاخه
to fork over تسلیم کردن
fork انشعاب
fork دوشاخه
fork پوشهای که فایل فایلهای سیستم و اطلاعات مربوط به یک فایل یا برنامه کاربردی است
a fork یک چنگال
fork پنجه
fork مثل چنگال شدن
fork سه شاخه
fork دوشاخه منشعب شدن
fork out <idiom> پرداختن
fork over <idiom> کمک کردن ،بخشیدن
Could we have a fork please? ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟
fork محل انشعاب چند شاخه شدن
fish fork چنگالمخصوصخوردنماهی
fondue fork چنگالبرگردان
fork stacker لیفت تراک
dinner fork چنگالغذاخوری
dessert fork چنگالدسر
iron fork قلاب
carving fork چنگالبرش
fork stacker فورک لیفت ترازو دار
safety fork دوشاخه امنیت
salad fork چنگالسالادخوری
telescopic fork انشعابتلسکوپی
digging fork بیلچهحفاری
coke fork چنگال یا انبر مخصوص ذغال کک
knight fork چنگال اسب شطرنج
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
hay fork چنگال مخصوص بلندکردن بسته علف ویونجه
hay fork چنگک
fork of ... river شاخه رودخانه ...
fork crow دوشاخه
oyster fork چنگالمخصوصصدف
safety fork گیره ضامن
tuning fork دوشاخه
tuning fork دو شاخه صوتی
fork lever اهرم دوشاخه
fork pocket محفظهانشعابی
hand fork جنگکدستی
tuning fork دیاپازون
hoe-fork کجبیلچنگالی
cuban fork ball پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
truck واگن قطار
truck کامیون بارکش
truck کامیون
truck masthead
truck کلاهک بالای دکل
truck محصول باغ که به بازار حمل شود
truck خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
truck معامله کردن
truck سروکار داشتن با
truck معامله
truck مبادله
truck معامله خرده ریز بارکش
truck واگن روباز چرخ باربری
garbage truck کامیونحملزباله
pallet truck حاملتختهای
ladle truck واگن چمچه
tipper truck کامیونتخلیهکننده
toilet truck کامیونبالابر
truck crane ماشینجرثقیل
free on truck تحویل کالا روی کامیون
dumper truck ماشینحملخاک
pickup truck وانتپیکان
panel truck یک نوع خودرو برای حمل بیسیم و غیره
panel truck بارکش کوچک موتوری
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
truck mixing مخلوط کردن بتن روی کامیون
truck trailer ترایلر کامیون
truck trailer ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
truck vehicle خودرو نظامی
truck vehicle کامیون
boom truck کامیونبالابر
flat truck باریمسطح
truck mixer بتن سازی که روی کامیون نصب شده است
tow truck کامیون جرثقیل دار
straddle truck نوعی خودرو چهارچرخ حمل بار و جراثقال
truck head سکوی نظامی یا بارانداز کنارایستگاه خودروها
forklift truck کامیونبالابردوشاخه
stake truck کامیون نرده دار
sprinkler truck اتومبیل ابپاش
small truck کامیون کوچک
truck loading سربار کامیون
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
container truck کامیونکانتینردار
carryall truck کامیون حمل بار و بسته کامیون اتلیه حمل بار
caterpillar truck خودرو هزارپا
cement truck تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
cement truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
cement truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
dump truck کامیون کمپرسی
forklift truck فورک لیفت ترازو دار
pallet truck جرثقیل دستی [یا برقی] با دو شاخه
forklift truck لیفت تراک
dump truck کامیون زباله بر شهرداری
covered bogie truck کامیونواگنتختسرپوشیده
drinking water truck کامیونآبآشامیدنی
aerial ladder truck ماشین آتشنشانی
aircraft maintenance truck کامیونتعمیرهوایی
bogie goods truck کامیونحملکالا
bulkhead flat truck دیوارهسطحکامیون
hydraulic pallet truck ماشینحملبارهیدرولیکی
transit-agitator truck تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
high speed truck کامیون پردور
transit-truck mixer کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
to jackknife truck-trailers تا شدن کامیون در جاده [بیشتر در تصادفات]
transit-agitator truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
piggyback flat truck کامیونسواربرسطحبرف
platform pallet truck چرخمسطحسکویی
transit-agitator truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift آسانسور
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift بالارو دامنه بالابری
lift بالا دادن
lift بالابردن
lift well چاه اسانسور
lift well چاه بالابر
lift جرثقیل
lift بار زدن
lift برا
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift رفع کردن
lift برداشتن
lift بالابر
lift بالا بردن
lift دزدیدن
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift از جاکندن
lift مقدورات هوایی
lift فرفیت
lift دزدی
lift یک وهله بلندکردن بار
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالارفتن
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift سرقت کردن
lift بلند کردن
lift بالارو
lift سرقت ترقی
lift پیشرفت
lift حمل کردن
lift اسانسور
lift حمل و نقل هوایی
lift ترفیع اسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift بالابری
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift مرکز برا
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
assault lift ترابری هجومی
asymmetrical lift برای نامتقارن
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
dead lift کوشش بیهوده
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
jet lift استفاده از تراست موتورجت
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
lift a blockade محاصره را پایان دادن
false lift برای کاذب
economic lift عمرقانونی
economic lift عمر قانونی وسیله
dynamic lift برای دینامیکی
amphibious lift ترابری اب و خاکی
airborne lift بار هوابرد
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
airborne lift تناژیکان هوابرد
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
ski lift تله اسکی
ski lift تخت روان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com