Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
Other Matches
conductance
ضریب هدایت قدرت هدایت
conductance
هدایت
conductance
انتقال
conductance
رسانایی
conductance
میزان هدایت
conductance
مقدار هدایت واقعی
conductance
مقدارهدایت موثر کندوکتانس
conductance
رسانایی الکتریکی گرما رسانایی
conductance
گرمارسانندگی
conductance
میزان رسانایی رسانایی
mutual conductance
رسانایی متقابل
equivalent conductance
رسانایی هم ارز
electrical conductance
رسانایی الکتریکی
electrode conductance
رسانایی الکترد
back conductance
برقرسانایی معکوس
transverse conductance
مقدار هدایت عرضی
thermal conductance
گرمارسانندگی
specific conductance
رسانندگی الکتریکی
magnetic conductance
رسانایی مغناطیسی
specific conductance
رسانندگی
specific conductance
رسانایی
thermal conductance
گرمارسانایی
hole conductance
رسانایی حفرهای
input conductance
مقدار هدایت موثر اولیه کندوکتانس ورودی
internal conductance
اندوکتانس داخلی
internal conductance
اندوکتیویته ی داخلی
limiting equivalent conductance
رسانایی اکی والان حد
limiting ionic conductance
رسانایی یونی حد
variable mutual conductance valve(or tub
لامپ با شیب تنظیم پذیر
forward-looking
آیندهنگرانه
right forward
پیشروراست
look forward
انتظار چیزی را داشتن
forward-looking
نوگرا
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
to look forward to something
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
to help forward
پیش بردن
to help forward
جلو انداختن
to look forward
جلو
to look forward
نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to
انتظار داشتن
to look forward to
استقبال کردن
to go forward
پیش رفتن
forward-looking
آیندهنگر
forward-looking
پیشاندیش
forward-looking
مترقی
forward-looking
پیشرو
forward-looking
نوگرایانه
forward
جلو قایق
no. 8 forward
محاجمشماره8
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
I look forward to seeing you.
خوشحالم میشم که ببینمت.
to go forward
جلورفتن
forward
به سمت سینه
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
forward
بازی کن ردیف جلو به جلو
forward
به پیش
forward
ارسال کردن
forward
به جلو
forward
حرکت به جلو یا مقابل
forward
ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward
که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward
عمل پل
forward
روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
فرمان پیش پیش
forward
فوروارد
forward
مهاجم
to look forward to something
منتظر چیزی شدن
forward
بیع سلف
forward
فرستادن رساندن
forward
جسور
forward
جلوی گستاخ
forward
سلف
forward
پیش
forward
جلو
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
outside forward
بازیگر گوش
forward
ببعد
forward
جلوانداختن
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
put forward
جلو بردن
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
prop forward
هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
to put forward
برجسته نمودارکردن
power forward
مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power forward
فوروارد قوی
put forward
مطرح کردن
oars forward
پارو به جلو
number forward
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
move forward
جلو کشیدن
right wing forward
پیشرو دست راست
shift forward
انتقال به جلو
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
put forward
جلوانداختن
set forward
فشار پیشروی
store and forward
انبارش و ارسال
store and forward
ذخیره و ارسال
to feverishly look forward to something
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
centre forward
مرکز
fast forward
جلوبر
forward swing
تاباولیه
forward/reverse
جلو/عقببرنده
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Come forward a little (little bit)more.
یک قدری دیگه بیا جلو
He took a few steps forward .
چند قدم جلو آمد
fast-forward
جلو زدن فیلم
I'm looking forward to your next email.
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
to look forward to something excitedly
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
to bring forward
بصفحه دیگربردن
to carry forward
منقول ساختن
forward position
موقعیت رو به جلو
to put forward
پیش اوردن
to put forward
جلوه دادن
to take a step forward
گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
left forward
فورواردچپ
trim forward
نشست سینه
trim forward
stem by trim :syn
wing forward
فوروارد گوش
wing forward
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
loose forward
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
forward pointer
اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward echelon
رده جلوی نبرد
forward echelon
رده جلو
forward dive
شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery
تحویل دراینده
forward delivery
تحویل به وعده
forward dealing
معامله به وعده
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
carriage forward
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
forward lap
پوشش جلو
forward lap
باله جلو
forward observer
دیدبان مقدم
forward observer
دیدبان جلو
forward motion
جنبش پیشرو
forward mode
افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
forward march
قدم رو
forward cast
پرتاب نخ ماهیگیری
forward breast
طناب شماره دو
carrige forward
کرایه به عهده گیرنده کالا
carrige forward
پس کرایه
carriage forward
کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward
پس کرایه
brought forward
منقول ازصفحه پیش
bring forward
ارائه دادن
bring forward
نظرکردن به
bring forward
تولید کردن
carry forward
منقول ساختن
carry forward
مبلغ منقول
center forward
سانترفوروارد
forward bias
پیشقدر به جلو
forward association
تداعی رو به جلو
forward area
منطقه جلوی رزم
forward area
منطقه جلو
freight forward
پس کرایه
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
bring forward
معرفی کردن
forward spring
اسپرینگ سینه
forward sales
فروش سلف
forward sales
فروش کالاجهت تحویل در اینده
from this time forward
ازاین ببعد
from this time forward
زین سپس
from this time forward
ازاین پس
forward sales
پیش فروش
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward slip
پیش افتادگی
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward turret
توپ سینه
forward slip
جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward slope
شیب جلو
forward slope
شیب متمایل به جلو
forward spring
طناب شماره سه
forward station
پاسگاه جلویی
forward station
ایستگاه جلو
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
forward rate
نرخ سلف
forward purchasing
پیش خرید
forward purchasing
سلف خری
forward reaction
واکنش رفت
forward purchase
پیش خرید
forward purchase
خرید سلف
forward purchase
معامله سلف
forward post
پستهای دیده ور جلو
forward reference
ارجاع به جلو
forward post
پست استراق سمع جلو
forward sale
بیع سلم
forward resistance
مقاومت مستقیم
forward sale
پیش فروش
forward sale
بیع سلف
forward sale
نسیه فروختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com