Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
Search result with all words
maximum forward r.m.s. on state current
جریان رفت موثر حداکثر
Other Matches
forward
فرمان پیش پیش
forward
به پیش
forward
مهاجم
forward
فوروارد
forward
جلو قایق
forward
سلف
forward
بیع سلف
forward
به جلو
forward
پیش
forward
ببعد
forward
جلوی گستاخ
forward
جسور
forward
فرستادن رساندن
forward
جلوانداختن
forward
بازی کن ردیف جلو به جلو
forward
ارسال کردن
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward
عمل پل
to look forward to
استقبال کردن
to look forward to
انتظار داشتن
forward-looking
آیندهنگر
forward-looking
پیشاندیش
forward-looking
نوگرا
forward-looking
پیشرو
forward-looking
نوگرایانه
forward-looking
آیندهنگرانه
to look forward
نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward
جلو
to help forward
جلو انداختن
to help forward
پیش بردن
to go forward
جلورفتن
to go forward
پیش رفتن
forward-looking
مترقی
forward
حرکت به جلو یا مقابل
forward
که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward
جلو
outside forward
بازیگر گوش
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
right forward
پیشروراست
forward
به سمت سینه
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
look forward
انتظار چیزی را داشتن
forward
ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
to look forward to something
منتظر چیزی شدن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
I look forward to seeing you.
خوشحالم میشم که ببینمت.
no. 8 forward
محاجمشماره8
oars forward
پارو به جلو
forward sales
فروش سلف
power forward
فوروارد قوی
power forward
مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
forward sales
فروش کالاجهت تحویل در اینده
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
forward slip
جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward slip
پیش افتادگی
put forward
مطرح کردن
put forward
جلو بردن
forward sales
پیش فروش
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
right wing forward
پیشرو دست راست
put forward
جلوانداختن
from this time forward
زین سپس
forward station
ایستگاه جلو
forward station
پاسگاه جلویی
forward turret
توپ سینه
forward spring
طناب شماره سه
forward slope
شیب متمایل به جلو
forward voltage
ولتاژ مستقیم
from this time forward
ازاین پس
from this time forward
ازاین ببعد
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
loose forward
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
forward slope
شیب جلو
move forward
جلو کشیدن
number forward
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
forward spring
اسپرینگ سینه
forward purchase
پیش خرید
forward dive
شیرجه رو به اب با چرخش
forward echelon
رده جلو
forward echelon
رده جلوی نبرد
forward lap
پوشش جلو
forward lap
باله جلو
forward march
قدم رو
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
forward mode
افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward delivery
تحویل به وعده
forward dealing
معامله به وعده
forward area
منطقه جلو
forward area
منطقه جلوی رزم
forward association
تداعی رو به جلو
forward bias
پیشقدر به جلو
forward breast
طناب شماره دو
forward cast
پرتاب نخ ماهیگیری
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
forward motion
جنبش پیشرو
forward observer
دیدبان جلو
forward observer
دیدبان مقدم
forward purchasing
پیش خرید
forward rate
نرخ سلف
forward reaction
واکنش رفت
forward reference
ارجاع به جلو
forward resistance
مقاومت مستقیم
forward sale
پیش فروش
forward sale
نسیه فروختن
forward sale
بیع سلف
forward purchasing
سلف خری
forward purchase
خرید سلف
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward pointer
اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward delivery
تحویل دراینده
forward post
پست استراق سمع جلو
forward post
پستهای دیده ور جلو
forward purchase
معامله سلف
forward sale
بیع سلم
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
fast forward
جلوبر
centre forward
مرکز
Come forward a little (little bit)more.
یک قدری دیگه بیا جلو
wing forward
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
wing forward
فوروارد گوش
prop forward
هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
trim forward
stem by trim :syn
trim forward
نشست سینه
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
to take a step forward
گامی سوی جلو برداشتن
to put forward
برجسته نمودارکردن
to put forward
پیش اوردن
to put forward
جلوه دادن
forward swing
تاباولیه
forward/reverse
جلو/عقببرنده
forward position
موقعیت رو به جلو
to look forward to something excitedly
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to feverishly look forward to something
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm looking forward to your next email.
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
fast-forward
جلو زدن فیلم
He took a few steps forward .
چند قدم جلو آمد
left forward
فورواردچپ
to carry forward
منقول ساختن
freight forward
پس کرایه
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
carriage forward
پس کرایه
carriage forward
کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carrige forward
پس کرایه
carrige forward
کرایه به عهده گیرنده کالا
bring forward
تولید کردن
carry forward
منقول ساختن
carry forward
مبلغ منقول
center forward
سانترفوروارد
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
بازیگر نوک حمله
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
set forward
فشار پیشروی
brought forward
منقول ازصفحه پیش
store and forward
ذخیره و ارسال
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
shift forward
انتقال به جلو
to bring forward
بصفحه دیگربردن
bring forward
معرفی کردن
bring forward
نظرکردن به
bring forward
ارائه دادن
store and forward
انبارش و ارسال
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
forward defense area
منطقه پدافندی جلو
forward defense area
منطقه پدافند جلو
I look forward to receiving your reply.
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
forward air controller
نافر مقدم هوایی
forward bow spring
طناب مهار کشتی
forward air controller
افسر نافرمقدم
forward command post
پاسگاه مقدم
to put one's best foot forward
<idiom>
از دل و جان مایه گذاشتن
forward command post
پست فرماندهی جلو
to date a letter forward
کاغذی راتاریخ عقب ترگذاشتن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
fast forward key
کلیدجلوبرندهسریع
fast-forward button
دکمهجلوبر
forward slide change
تعویضاسلایدجلویی
make a forward purchase
سلف خریدن
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
forward steering position
wheelhouse
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
My sister says she's looking forward to meeting you.
خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
peak forward anode voltage
اوج فشار اندی مستقیم
forward air control post
ایستگاه کنترل هوایی جلو
I look forward to hearing from you soon.
[letter closing line]
مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم.
[پایان نامه]
rear waistlock and forward single leg
درو با مایه از مچ پا
rear waistlock and forward inside leg tr
انواع درو
down current
جریان رو به پایین
against the current
<adv.>
مخالف جریان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com