English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
forward rate نرخ سلف
Other Matches
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
forward به پیش
forward به سمت سینه
forward مهاجم
forward فوروارد
forward جلو قایق
forward سلف
forward بیع سلف
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward عمل پل
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward فرمان پیش پیش
forward به جلو
to look forward to something منتظر چیزی شدن
outside forward بازیگر گوش
forward جلو
forward پیش
forward ببعد
forward جلوی گستاخ
forward جسور
forward فرستادن رساندن
forward جلوانداختن
forward ارسال کردن
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward-looking آیندهنگر
to look forward to استقبال کردن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward جلو
to help forward جلو انداختن
to help forward پیش بردن
to go forward جلورفتن
to go forward پیش رفتن
right forward پیشروراست
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
forward-looking پیشاندیش
forward-looking نوگرا
forward-looking مترقی
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
no. 8 forward محاجمشماره8
forward-looking آیندهنگرانه
forward-looking نوگرایانه
forward-looking پیشرو
look forward انتظار چیزی را داشتن
forward حرکت به جلو یا مقابل
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
bring forward معرفی کردن
bring forward تولید کردن
bring forward نظرکردن به
bring forward ارائه دادن
brought forward منقول ازصفحه پیش
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
wing forward فوروارد گوش
forward turret توپ سینه
forward voltage ولتاژ مستقیم
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carrige forward پس کرایه
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward منقول ساختن
forward station پاسگاه جلویی
forward station ایستگاه جلو
forward spring اسپرینگ سینه
forward area منطقه جلو
move forward جلو کشیدن
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
oars forward پارو به جلو
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
freight forward پس کرایه
forward slip پیش افتادگی
left forward فورواردچپ
forward/reverse جلو/عقببرنده
forward swing تاباولیه
fast forward جلوبر
centre forward مرکز
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward slope شیب جلو
forward slope شیب متمایل به جلو
carry forward مبلغ منقول
center forward سانترفوروارد
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
power forward فوروارد قوی
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
put forward جلوانداختن
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
set forward فشار پیشروی
store and forward ذخیره و ارسال
store and forward انبارش و ارسال
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
shift forward انتقال به جلو
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
put forward مطرح کردن
to bring forward بصفحه دیگربردن
to carry forward منقول ساختن
center forward بازیگر نوک حمله
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
trim forward stem by trim :syn
trim forward نشست سینه
from this time forward ازاین پس
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to put forward برجسته نمودارکردن
to put forward جلوه دادن
to put forward پیش اوردن
from this time forward زین سپس
from this time forward ازاین ببعد
forward spring طناب شماره سه
forward position موقعیت رو به جلو
right wing forward پیشرو دست راست
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
put forward جلو بردن
forward association تداعی رو به جلو
forward sales پیش فروش
forward purchase معامله سلف
forward post پستهای دیده ور جلو
forward post پست استراق سمع جلو
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward observer دیدبان مقدم
forward observer دیدبان جلو
forward motion جنبش پیشرو
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward march قدم رو
forward lap باله جلو
forward lap پوشش جلو
forward echelon رده جلوی نبرد
forward purchase خرید سلف
forward purchase پیش خرید
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward sales فروش سلف
forward sale بیع سلم
forward sale بیع سلف
forward sale نسیه فروختن
forward sale پیش فروش
forward resistance مقاومت مستقیم
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
forward reference ارجاع به جلو
forward reaction واکنش رفت
forward purchasing پیش خرید
forward purchasing سلف خری
forward echelon رده جلو
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
forward breast طناب شماره دو
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward dealing معامله به وعده
forward delivery تحویل به وعده
fast-forward جلو زدن فیلم
forward delivery تحویل دراینده
forward bias پیشقدر به جلو
carriage forward پس کرایه
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
forward command post پست فرماندهی جلو
forward bow spring طناب مهار کشتی
forward air controller افسر نافرمقدم
to put one's best foot forward <idiom> از دل و جان مایه گذاشتن
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
forward air controller نافر مقدم هوایی
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
to date a letter forward کاغذی راتاریخ عقب ترگذاشتن
forward slide change تعویضاسلایدجلویی
make a forward purchase سلف خریدن
fast-forward button دکمهجلوبر
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
forward steering position wheelhouse
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
fast forward key کلیدجلوبرندهسریع
forward defense area منطقه پدافندی جلو
forward defense area منطقه پدافند جلو
forward command post پاسگاه مقدم
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
forward air control post ایستگاه کنترل هوایی جلو
maximum forward r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
peak forward anode voltage اوج فشار اندی مستقیم
rear waistlock and forward single leg درو با مایه از مچ پا
rear waistlock and forward inside leg tr انواع درو
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line] مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
first rate عالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com