English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
forward swing تاباولیه
Other Matches
swing تاب دادن
swing تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing اونگ نوعی رقص واهنگ ان
swing چرخ دادن چرخ تاب
swing نوسان کردن
let it have its swing بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
swing پیچیدن موازی اسکیها
swing هم فوروارد حرکت ناگهانی یکطرفه توپ پرتاب شده چرخش بدون کنترل بدن
swing اونگان شدن یا کردن
swing تاب خوردن
swing چرخیدن
swing تاب نوسان
swing اهتزاز
swing ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swing جنبانیدن
swing up درحال تاب خوردن
swing saw اره کانهای نوسان دار
swing up بدن راازمیله بالاکشیدن
swing قطردوران قطر گردش
swing جنبش
swing نوسان
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
to make somebody swing کسی را دار زدن [اصطلاح روزمره]
compass swing چرخش خط محوری
compass swing قطب نما انحراف طولی قطب نما
downward swing نوسان رو به پایین
short swing پیچهای با شعاع کم
swing bar اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing voter فردیکهبهحزبسیاسیخاصیتعلقندارد
upward swing نوسان به سمت بالا
swing gates دریچههای گردان
swing roll چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
swing bucket جراثقال نوسان دار
swing bell اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing bucket جراثقال گردان
swing bridge پل نوسان دار
swing bridge پل گردان
frequency swing انحراف فرکانس
to swing the lead خود را به ناخوشی زدن
to swing the lead اززیر کار در رفتن
swing bowler توپ اندازی که از پرتاب توپ با حرکات قوسی اش استفاده میکند
swing basket سبد ابکشی
voltage swing نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
giant swing تاب بلند
giant swing افتاب یا مهتاب
hip swing چرخ جلو روی پارالل
swing from one's heels ضربههای قدرتی
to make somebody swing بدار آویختن کسی [اصطلاح روزمره]
boom swing ناحیه لرزش
back swing نوسان به عقب
swing door در گردان
swing doors در گردان
boom swing حیطه نوسان
swing frame grinder دستگاه سنگ زنی نوسان دار
There is not room no swing a cat . <proverb> گربه را مجال گذز نیست .
center swing bridge پل میانگرد
the work is in full swing کاربخوبی جریان دارد
swing half turn تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
grid voltage swing تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
german giant swing افتاب شکسته
To shake ( swing , roll) ones hips . قر دادن
forward-looking نوگرا
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
forward-looking پیشاندیش
forward فرمان پیش پیش
forward به پیش
forward به سمت سینه
forward-looking آیندهنگر
forward مهاجم
forward بیع سلف
forward سلف
forward جلو قایق
forward به جلو
to look forward to استقبال کردن
forward جلو
forward پیش
forward ببعد
forward جلوی گستاخ
forward جسور
forward فرستادن رساندن
forward جلوانداختن
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward ارسال کردن
to go forward پیش رفتن
to go forward جلورفتن
to help forward پیش بردن
to help forward جلو انداختن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward جلو
forward-looking مترقی
forward-looking پیشرو
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
to look forward to something منتظر چیزی شدن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward-looking نوگرایانه
forward-looking آیندهنگرانه
forward عمل پل
right forward پیشروراست
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward حرکت به جلو یا مقابل
no. 8 forward محاجمشماره8
outside forward بازیگر گوش
forward فوروارد
store and forward انبارش و ارسال
right wing forward پیشرو دست راست
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
store and forward ذخیره و ارسال
to bring forward بصفحه دیگربردن
set forward فشار پیشروی
shift forward انتقال به جلو
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
put forward جلوانداختن
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
fast-forward جلو زدن فیلم
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
left forward فورواردچپ
to carry forward منقول ساختن
to put forward پیش اوردن
to put forward جلوه دادن
to put forward برجسته نمودارکردن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
trim forward نشست سینه
trim forward stem by trim :syn
wing forward فوروارد گوش
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
centre forward مرکز
fast forward جلوبر
forward/reverse جلو/عقببرنده
forward position موقعیت رو به جلو
put forward جلو بردن
forward purchase معامله سلف
forward lap باله جلو
forward lap پوشش جلو
forward echelon رده جلوی نبرد
forward echelon رده جلو
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery تحویل دراینده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward march قدم رو
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward post پستهای دیده ور جلو
forward post پست استراق سمع جلو
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward observer دیدبان مقدم
forward observer دیدبان جلو
forward motion جنبش پیشرو
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
carrige forward پس کرایه
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward پس کرایه
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
bring forward تولید کردن
bring forward معرفی کردن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward منقول ساختن
carry forward مبلغ منقول
forward breast طناب شماره دو
forward bias پیشقدر به جلو
forward association تداعی رو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
forward area منطقه جلو
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
freight forward پس کرایه
put forward مطرح کردن
forward turret توپ سینه
forward station پاسگاه جلویی
power forward فوروارد قوی
forward station ایستگاه جلو
forward spring اسپرینگ سینه
forward spring طناب شماره سه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com